مادر وطن حال و روز خوشی ندارد؛ او را چه شده که به این حال ناخوش افتاده است؟ چه شده که چشمههایش خشکیده، هوایش آلوده، و قامتش خمیده شده است؟ همه میدانیم داستان روزگاری را که بر ما و این مادر گذشته است، و هر یک به طریقی شریکیم در ظلمی که بر این مادر روا داشتهایم (و هیچ کداممان قیافه حق به جانب نگیریم و از زیر بار مسئولیت شانه خالی نکنیم، اگرچه سهمهای ما حتماً از زمین تا آسمان متفاوت است). شرحش طولانی و تکرارش البته زائد است. همین قدر میدانم که این مادر روی دستهای ما نحیف و نذار مانده، و از چنگ کشیدن فرزندانش به صورت یکدیگر، بهبود نمییابد. حال چه کنیم؟