هنوز از هیجانات و دلشوره ها و دلشکستگی ناشی از فحش های آبداری که تا جمعهی انتخابات نوش جان کردیم خلاص نشدهام. وانمود میکنم قوی و اهل رقابتم امّا، هنوز هم بسیار شکننده و حساسّم. حرفهای ناجوانمردانه را میشنوم، قورت میدهم وَ میخوابم امّا صبح، با گلوی متورم از بغضهای فروخورده بیدار میشوم و باز وانمود میکنم این هوای بلاتکلیف بهار است که محتاجم کرده به درمانهای بی فایده برای گلو درد وحشتناکم.