خیلیهایشان درست نمیدانند چه بر سرشان آمده. فقط این را میدانند که روزها و لحظههایی که تجربه میکنند متفاوت است. بعضیها هم که بزرگتر بودهاند، آن لحظه را یادشان است، که به مادرشان، به دایهشان، اعتماد کردند و بعد آنچه نصیبشان شد، درد بود و درد. به هوش که آمدند، برای بعضیشان جشن گرفته شد و هدیه گرفتند؛ هدیهای برای ختنه شدن! اینها تجربه زنان جنوب و غرب ایران است که مثل بعضی از زنان کشورهای دیگر، این خاطرات را دارند. عدهای این لحظهها را به عنوان جزئی از زندگی پذیرفتهاند و دست دخترهایشان را میگیرند و آنها را میبرند که در سرنوشت خودشان شریک شوند و برخی دیگر، میخواهند که این قصه تلخ، پایان داشته باشد. آنها با مبارزان توقف ناقصسازی جنسی همراه میشوند و در آگاهیرسانی به زنان دیگر تلاش میکنند؛ هرچند میدانند که هنوز راه درازی در پیش است.