ریپورتر

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

۲۲۹۶ مطلب توسط «درویش» ثبت شده است

۲۸
دی

محمدرضا فرجی مدیر امور سینماهای سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر اعلام کرد: پیش‌فروش اینترنتی بلیت‌های جشنواره فیلم فجر، از ۸ صبح جمعه اول بهمن ماه برای شهر تهران و ۸ صبح دوشنبه چهار بهمن ماه برای شهرستان‌ها آغاز خواهد شد.

وی ادامه داد: علاقمندان می‌توانند با مراجعه به سایت ویژه پیش‌فروش اینترنتی سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر به آدرس: cinogram.com بلیت خود را خریداری کنند. بلیت‌های خریداری شده به آدرس افراد در حساب کاربری خریداران با پیک ارسال خواهد شد.


بازه زمانی پیش‌فروش بلیت‌ها در تهران
بر اساس اعلام مدیر امور سینماهای سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر، پیش‌فروش بلیت‌ها در تهران از ساعت ۸ صبح جمعه اول بهمن ماه آغاز می‌شود و ساعت ۱۲ شب دوشنبه ۴ بهمن ماه به پایان خواهد رسید.


بازه زمانی پیش‌فروش بلیت‌ها در شهرستان‌ها
بر همین اساس، پیش‌فروش بلیت‌ها در شهرستان‌ها از ساعت ۸ صبح دوشنبه چهارم بهمن ماه آغاز می‌شود و ساعت ۱۲ شب پنج‌شنبه ۷ بهمن ماه به پایان خواهد رسید.
فرجی ادامه داد: همچنین علاقمندان امسال می‌توانند بلیت‌های خریداری شده خود را در نرم‌افزار تلفن همراه خود مشاهده نمایند، اما برای دیدن فیلم‌ها همراه داشتن بلیت کاغذی الزامی خواهد بود.
وی افزود: علاقمندان خرید بلیت پس از ورود به سایت و ثبت نام با کدملی و مشخصات خود می‌توانند اقدام به خرید بلیت کنند و هر کاربر با کد ملی مشخص، امکان انتخاب حداکثر چهار سانس از سینماها و در هر سانس حداکثر ۲ بلیت را خواهد داشت.

۲۸
دی

فرمانده نیروی زمینی ارتش گفت: فرمانده معظم کل قوا دو دستور صریح بیان فرمودند، بهبود معیشت کارکنان و ارتقاء توان رزمی، ماموریت اول بنده بهبود وضعیت معیشت کارکنان خواهد بود.

به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان امیر کیومرث حیدری ظهر امروز در جمع کارکنان ستاد این نیرو گفت: به فضل خداوند و به نمایندگی از کارکنان نیروی زمینی حامل سلام شما به ولی امر مسلمین بودم، ایشان مطالب بسیار ارزشمند و گران‌سنگی فرمودند، بنده خداوند را شاکرم که نیروی زمینی ارتش در ذهن نورانی ایشان جایگاه ویژه ای دارد.

۲۸
دی

بعد از ظهر امروز رئیس‌جمهور محترم با اصحاب رسانه کنفرانس خبری دارد و قرار است به پرسش‌های آنها پاسخ بدهد. ظاهرا بهانه این نشست خبری، سالروز اجرای برجام است. پیش‌بینی می‌شود این بار هم مثل همه گفت‌وگو‌های خبری، بخش مهمی از وقت به سخنان آغازین رئیس‌جمهور محترم اختصاص یافته و بعد هم سؤالاتی از سوی خبرنگاران محترم بیان شود و طبیعتا هم پرسش‌ها مجال طرح و پاسخ پیدا نکند.

اما افکار عمومی سؤالات خودش را دارد و به‌دنبال پاسخی برای آنهاست و اگر به هر دلیلی در یک گفت‌وگوی خبری، اجازه طرح آنها داده نشود یا ملاحظه‌ای باشد که فقط برخی پرسش‌های منتخب، روتین و کانالیزه اجازه طرح بیابند، نمی‌توان آن را دلیلی بر این دانست که همه پرسش‌ها همان‌ها بود که منتخب و گزینشی طرح شد.

کیهان به منظور کمک به رئیس‌جمهور محترم و رساندن بدون واسطه صدای مردم به وی و برطرف کردن مشکلاتی مثل محدودیت وقت و... که باعث عدم طرح سؤالات می‌شود، 12 سؤال از بین ده‌ها و صدها سؤالی که در زمان‌های مختلف از سوی مردم با ما در میان گذاشته شده را مطرح می‌کند، به امید آنکه پاسخ درخور و البته دقیق و بی‌حاشیه‌ای برای آنها ارائه شود.

1. شما در تبلیغات انتخاباتی وعده داده بودید که در صورت برگزیده شدن به ریاست جمهوری، ارزش را به پول ملی ایران باز می‌گردانید. بعدها این وعده بارها برای زمان اجرای برجام تکرار شد. آیا موفق به عمل به این وعده شده‌اید؟ جهت یادآوری به شما و خوانندگان محترم، بر اساس گزارش بانک مرکزی، یک دلار آمریکا در هنگام انتقال دولت در مرداد 92 به مبلغ 2478 تومان معامله می‌شد. این مبلغ در دولت شما رشد کرد و سال قبل در روز اجرای برجام به 3017 تومان رسید. با اجرایی شدن برجام امید به معکوس شدن این روند در دل مردم قوت گرفت و حتی عده‌ای از طرفداران شما در خیابان، یک دلار را با اسکناس پانصد تومانی در دست گرفتند و رقصیدند که معنای آن معلوم است. اکنون هر دلار آمریکا 4000 تومان معامله می‌شود! آیا در این باره توضیحی دارید؟

۲۸
دی

تا هفته دیگر ترامپ و تیم‌ او، زمام امور را در آمریکا به عهده می گیرند و در کشور ما هم با توجه به روابط غیر دوستانه چند ده ساله آمریکا و ایران و همچنین برجام و مواضع منفی‌ ترامپ در مبارزات انتخاباتی، این سٔوال مطرح است که او و تیم‌ او چه تدابیر جدید و یا تفاوت‌هایی‌ با مثلا تیم‌ اوباما در مورد ایران خواهند داشت. برای جواب به این سوال لازم است به چند لایه قبل تر و ریشه‌های این تحول، یعنی‌ بالا آمدن ناگهانی و غیر منتظره ترامپ در روز انتخابات آمریکا بپردازیم تا متوجه شویم چرا در برابر این تغییر و تحول در آمریکا، ما در کشور باید بسیار هشیار و آماده باشیم. اما به این منظور و قبل از ورود به بحث، لازم است به چند سٔوال پاسخ دهیم:



۱- ابتدا چرا باید قبول کنیم که بالا آمدن ترامپ در ساختار سیاسی آمریکا بسیار غیر طبیعی و نتیجه دست‌های پنهان ولی‌ بسیار قوی و پشت پرده بوده است؟

۲-سٔوال بعد این است که اگر این دست ها وجود داشته، چه کسانی‌ و گروه هایی در آمریکا این ظرفیت را دارند و قادر هستند که چنین دخالت ها را در روند انتخابات آمریکا و در این سطح با قدرت کامل انجام دهند؟

۳- و سٔوال بعدی این خواهد بود که اهداف این گروه ها از انجام این ریسک یعنی‌ بیرون آمدن از سایه و دخالت به عیان ترین شکل برای بالا آوردن ترامپ چه بوده؟

۲۲
دی

این روزها در سوگ مردی نشسته‌ایم که تاریخ پرافتخار نیم قرن اخیر ایران‌زمین را بدون او نمی‌شود دید. نمی‌توان تاریخ معاصر را ورق زد و در سطر سطر حوادث بزرگ آن حضور این بزرگمرد را ندید.

ملت ایران و امت اسلام نام آیت‌الله هاشمی رفسنجانی را به عنوان یک بزرگمرد انقلابی می‌شناسد و نقش او را در استقرار نظام اسلامی در ایران و بیداری اسلامی در منطقه و جهان به نیکی درک می‌کند.

تاریخ معاصر نام او را در کنار امام (ره) و رهبری و دیگر مراجع عظام تقلید و انقلابیون اولیه نهضت اسلامی ثبت کرده و هیچ حادثه‌ای نمی‌تواند این ثبت نورانی را کمرنگ کند.

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی از جوانی پای در راه مبارزه با استکبار جهانی و استبداد داخلی گذاشت و پنجه در پنجه آمریکا، صهیونیسم بین‌الملل و انگلیس مکار انداخت. آثار قلمی و قدمی او در این باره به این امر خطیر شهادت می‌دهد.

او شهر به شهر  و مسجد به مسجد برای روشنگری رفت و در سیاه‌ترین روزهای استبداد در ایران از اهریمنان نهراسید و پیام امام و انقلاب را به ملت ایران و جهانیان رسانید.

۲۲
دی

نیروی هوایی امریکا بیش از ۳۰۰۰۰۰ نیروی کار، ۵۰۰۰ هواپیمای آماده پرواز و بودجه ۱۶۱ میلیارد دلاری، بزرگ ترین و قدرتمند ترین نیروی هوایی در سراسر جهان را در اختیار دارد. این ارتش بزرگ از هواپیماهایی برخوردار است که می توانند با سرعت ۳۰۱۷ کیلومتر بر ساعت پرواز کنند. در این مطلب به ۱۶ مورد از سریع ترین هواپیماهای نیروی هوایی ایالت متحده اشاره می کنیم که در جهان بی نظیر هستند.

۱- استرایک ایگل F-15E

سریع ترین هواپیماهای جنگی ایالت متحده آمریکا

این هواپیما، سریع ترین جت جنگنده در ارتش ایالات متحده محسوب می شود. استرایک ایگل (F-15E Strike Eagle) یک جت جنگنده دو کاره است که نخستین پرواز خود را در سال ۱۹۸۶ میلادی انجام داد است.

این هواپیما می تواند هم در ماموریت های هوا به هوا و هم در ماموریت های هوا به زمین به کار گرفته شود. استرایک ایگل توسط دو نفر هدایت می شود و تاکنون موفق شده بیش از ۱۰۰ نبرد هوا به هوا را بدون حتی یک شکست، با پیروزی پشت سر بگذارد.

طول بال ها: ۱۱٫۸۸ متر، ۷٫۵ سانت ضخامت

طول: ۱۹٫۲ متر

سرعت: ۳۰۱۷ کیلومتر بر ساعت

قیمت: ۳۱٫۱ میلیون دلار (بر اساس دلارهای سال ۱۹۹۸)

سامانه هدف گیری پیشرفته F-15E می تواند دشمن را از فاصله ۱۶ کیلومتری مسیر یابی کند. بعد از آن، این داده ها در اختیار بمب های هوشمند و موشک ها قرار می گیرند. تصویر بالا، این جت جنگنده را در حال شلیک تله های هوشمند طی ماموریتی در افغانستان نشان می دهد.

۱۹
دی

به گزارش خبرگزاری صدا و سیما آیت‌الله هاشمی رفسنجانی یار دیرین امام و رهبری و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام لحظاتی پیش دعوت حق را لبیک گفت.

۱۷
دی

محمد حیدری دبیر سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر عصر امروز در حضور رسانه ها اسامی آثار راه یافته به بخش مسابقه ملی سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر را اعلام کرد.

وی از سیدضیاءهاشمی، محمدعلی حسین‌نژاد، نرگس آبیار، عماد افروغ، حسین کرمی و حجت‌الاسلام مرقاتی به عنوان اعضای هیات انتخاب نام برد.

دبیر جشنواره سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر اسامی 28 فیلم منتخب بخش سودای سیمرغ (بخش رقابتی) را به این شرح معرفی کرد:

فیلم های «کارگر ساده نیازمندیم» به کارگردانی منوچهر هادی، «مادری» به کارگردانی رقیه توکلی، «ایتالیا ایتالیا » به کارگردانی کاوه صباغ‌زاده، «انزوا» به کارگردانی مرتضی علی‌عباس میرزایی و «نگار» به کارگردانی رامبد جوان از جمله این آثار هستند.

«سدمعبر» به کارگردانی محسن قرائی، «چراغ‌های ناتمام» به کارگردانی مصطفی سلطانی، «ماه‌گرفتگی» به کارگردانی سیدمسعود اطیابی، «یک روز به‌خصوص» به کارگردانی همایون اسعدیان، «کمدی انسانی» به کارگردانی محمد هادی کریمی و «ویلایی‌ها» به کارگردانی منیره قیدی دیگر آثاری است که امروز معرفی شدند.

از دیگر آثار راه یافته به بخش سودای سیمرغ می توان به «گشت2» به کارگردانی سعید سهیلی، «سوفی و دیوانه» مهدی کرم‌پور، «رگ خواب» حمید نعمت‌الله، «پشت دروازه بهشت» علی نوری اسکویی، «اسرافیل» آیدا پناهنده، «فراری» علیرضا داودنژاد و «ماجرای نیمروز» محمد حسین مهدویان اشاره کرد.

«بدون تاریخ، بدون امضا» به کارگردانی وحید جلیلوند، «سارا و آیدا» مازیار میری، «زیر سقف دودی» پوران درخشنده، «خفگی» فریدون جیرانی، «پشت دیوار سکوت» مسعود جعفری جوزانی، «آذر» به کارگردانی محمد حمزه‌ای، «قاتل اهلی» به کارگردانی مسعود کیمیایی، «تابستان داغ ابراهیم» ابراهیم ایرج‌زاده، «21 روز بعد» سید محمدرضا خردمندان و «شماره 17 سهیلا» محمود غفاری دیگر فیلم های بخش سودای سیمرغ سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر است.

قرار است 44 اثر به بخش سودای سیمرغ راه یابد که تا روزهای آتی؛ اسامی فیلم های دیگر راه یافته نیز اعلام خواهد شد.

۱۷
دی

با وجود گذشت نیم‌قرن از رفتن مرد خوب، محجوب و ماندگار کشتی ایران، باز هم گفتن و نوشتن از مردانگی و مروت او تمامی ندارد و مرور خاطراتش این داغ را بر دل‌مان تازه می‌کند که ای کاش جهان پهلوان را در کنارمان داشتیم، هرچند تختی هیچ‌گاه از قلب‌ها بیرون نمی‌رود و چه زیباست این ماندگاری.


به گزارش ایسنا، امروز جمعه (17 دی) حسرت نداشتن جهان پهلوان کشتی ایران ۴۹ ساله می‌شود تا بار دیگر با فرارسیدن این ایام، یاد و خاطره غلامرضا تختی به عنوان نماد اخلاق و مردم‌داری بیش از پیش زنده شود.

تاکنون رسانه‌های مختلف بارها سراغ دوستان و هم‌دوره‌ای‌های تختی رفته‌اند تا بلکه هربار زوایای جدیدی از زندگی و منش آقا تختی را برای مردم منتشر کنند.

اما یکی از دوستان نزدیک تختی که روزهای زیادی با او بوده و اطلاعات ارزشمندی از آن دوران دارد، کسی نیست جز «پرویز عرب». او از جمله رفقای صمیمی تختی است که خاطرات زیادی را به یادگار دارد، خاطراتی که می‌گوید با وجود گذشت ۵۰ سال هیچگاه از ذهنش بیرون نمی‌رود.

عرب خود را یکی از مریدان و دوستداران واقعی تختی می‌داند و می‌گوید خود تختی هم به این امر واقف بود و در برخی محفل‌های خصوصی من نیز از جمله کسانی بودم که تختی همراه خود می‌برد.

در جریان راه افتادن تختی در بازار تهران برای جمع‌آوری کمک‌های نقدی و غیرنقدی به زلزله‌زدگان بویین زهرا، پرویز عرب به همراه حسین پور و یکی دو نفر دیگر پشت سر تختی راه می‌رفتند و با در دست داشتن کیسه‌های بزرگ، پول‌ها را جمع‌آوری می‌کردند.

با پرویز عرب که اکنون ۸۰ ساله است و با خوشرویی و مهمان‌نوازی پذیرای ما شد، همکلام شدیم تا بیشتر از روش و مسلک جهان پهلوان بدانیم. عرب در این گفتگوی دو ساعته خاطرات بسیار جالب و شنیدنی از تختی برایمان گفت که آن را به رشته تحریر درآوردیم.
حوض‌ مدرسه را از برگ و پوشال پر می‌کردیم و کشتی می‌گرفتیم
در گذشته رشته‌هایی مانند وزنه‌برداری، کشتی و بوکس خیلی مورد توجه بود و مانند امروز نبود که انواع و اقسام رشته‌ها مطرح باشد. به همین دلیل نوجوانان و جوانان بیشتر به سمت این سه رشته می‌آمدند. ورزش‌های رزمی هم که اصلا مطرح نبود. به همین خاطر ما نیز به سمت کشتی کشیده شدیم.

منزل پدری ما پامنار بود و الان هم هست. من به همراه برادرم و یکی از دوستان‌مان در دبستان رودکی درس می‌خواندیم. معلم ورزش ما هم کیومرث ابوالملوکی اولین مربی تیم ملی و داور بین‌المللی کشتی بود. در حوض حیاط مدرسه، پوشال و برگ می‌ریختیم و یک برزنت هم روی آن‌ها می‌کشیدیم و همان جا بر روی آن کشتی می‌گرفتیم. مهندس توفیق هم در همان مدرسه رودکی درس می‌خواند. او کلاس ششم بود و ما کلاس دوم.
 
پس از رفتن به دبیرستان مروی آلوده کشتی شدم!
پس از آن به دبیرستان مروی رفتیم که یک دبیرستان تازه تاسیس بود که در سال ۱۳۲۵ افتتاح شده بود. در آنجا مکانی داشتیم که تشک کشتی‌ در آن پهن کرده بودند و دقیقا آن چیزی بود که ما می‌خواستیم. فعالیت کشتی را در آنجا جدی تر شروع کردیم و سه چهار ماه بعد در مسابقه‌های آموزشگاه‌ها که آن زمان به صورت خیلی گسترده برگزار می‌شد توانستم در وزن ۴۲ کیلوگرم به عنوان قهرمانی برسم. بعد از آن هم در مسابقه‌های آموزشگاه‌های تهران عنوان نخست را به دست آوردم. دیگر به طور کامل به سمت کشتی گرایش پیدا کردم و به قول معروف آلوده آن شدم.
 
فدراسیون کشتی نمی‌گذاشت در سالن دارالفنون تمرین کنیم
آن زمان فدراسیون کشتی در دبیرستان دارالفنون بود که فقط  یک اتاق داشت. مدرسه دارالفنون هم یک حیاط و سالن ورزشی داشت که در قسمت شمالی مدرسه بود و با ساختمان پست و تلگراف مجاور بود. ما بعد از مدرسه مروی به دبیرستان دارالفنون آمدیم. فدراسیون کشتی هم همانجا دو تشک برزنتی انداخته بود که کشتی‌گیران در آن تمرین می‌کردند. رییس فدراسیون هم آقای جهانبانی بود که فکر می‌کنم به سال ۱۳۳۲ برمی‌گشت. آقای مسعودنیا مربی ورزش ما در دبیرستان مروی بود. او به ما پیشنهاد داد که به دبیرستان دارالفنون برویم. وقتی سیکل را در مدرسه مروی گرفتم به دارالفنون رفتم و به کمک مسعودنیا توانستم ثبت نام کنم. در آنجا محدودیت‌هایی برقرار بود چرا که فدراسیون کشتی نمی‌گذاشت هر کسی در سالن دارالفنون تمرین کند مگر اینکه در کشتی عنوان داشته باشد. اما مسعودنیا با صحبت‌هایی که انجام داد در نهایت آن‌ها قبول کردند که ما دو سه نفر که من به همراه برادرم و یکی از کشتی‌گیران به نام گلابی بود در سالن آنجا تمرین کنیم.

 
بلور گفت چون عنوان ندارید نمی توانید با ما تمرین کنید
 
وقتی تمرین‌هایمان را در دارالفنون شروع کردیم یک روز مرحوم بلور که مربی دارالفنون بود از تمرین ما جلوگیری کرد و به ما گفت شما هنوز مقام تهران هم ندارید آن وقت چطور می‌خواهید اینجا تمرین کنید؟ درست است که مسعودنیا سفارش شما را کرده اما اگر می‌خواهید در اینجا تمرین کنید فقط از ساعت ۵ بعدازظهر به بعد می‌توانید به این سالن بیایید چرا که اینجا از ساعت ۲ تا ۵ بعدازظهر در اختیار کشتی گیران است.

 
اولین برخورد با تختی
 
وقتی بلور این حرف را به ما زد، یک دفعه دیدم یک آقای خوش‌اندام و خوش قد و قواره که همه از او حساب می‌بردند جلو آمد و گفت آقای بلور چرا نمی‌گذارید این‌ها تمرین کنند.  این‌ها هم محصل همین مدرسه هستند و حق دارند که از این سالن استفاده کنند. بلور هم بلافاصله جواب داد اگر شما می‌گویید من هیچ مخالفتی ندارم و به این صورت بود که او قبول کرد ما در آن سالن تمرین کنیم. بعد از آن فهمیدم آن شخص غلامرضا تختی بود. خلاصه ما خیلی خوشحال شدیم و از تختی تشکر کردیم و خیال‌مان راحت شد که تختی از ما حمایت کرده است. من از همان جا و از مدرسه دارالفنون با تختی آشنا شدم و همیشه دلم به این قرص بود که یک پشتیبان مهم دارم. البته این را بگویم که تختی پشتیبان همه بود و تا جایی که می‌توانست به همه کمک می‌کرد و این موضوعی است که هیچ وقت از یادم نمی‌رود.
تختی با همه فرق داشت

 
کارهای تختی استثنایی بود و او کاملا با دیگران فرق داشت. طرز رفتار، گفتار و همه چیزش با دیگران متفاوت بود. تختی به قدری خوش‌برخورد بود که همه نوجوانان هر سوالی که داشتند خیلی راحت با او مطرح می‌کردند و از او راهنمایی می‌گرفتند از جمله خود من.

 
سه بار قهرمان کشور شدم، اما عنوانی در تیم ملی بدست نیاوردم
 
مدرسه دارالفنون از روبرو به محله عرب‌ها و پامنار می‌رسید که منزل ما در آنجا قرار داشت. دو سه ماه بعد در مسابقه‌ی انتخابی تهران بود که عنوان سوم را به دست آوردم که ابوالفضل حسین‌پور هم به عنوان قهرمانی رسید. دیگر  به صورت جدی وارد کشتی شده بودم و اجبارا تمرین‌های سنگین را پشت سر می‌گذاشتم تا از قافله عقب نمانم. بعد در مسابقه‌های مختلف همچون قهرمانی کشور شرکت کردم که توانستم سه مرتبه به عنوان قهرمانی کشور برسم. اما در تیم ملی به عنوان خاصی در نهایت نرسیدم.
 
سالن توفیق محل تمرین ملی پوشان بود
پس از آن فدراسیون کشتی سالن دارالفنون را تحویل مدرسه داد و محل فدراسیون به خیابان فردوسی منتقل شد. سالیان بعد سالن‌های بیشتری ایجاد شد مثل سالن جهانبخت توفیق که در زمان ریاست دکتر غفوری فرد بر سازمان تربیت بدنی زمانی که من دبیر فدراسیون بودم و آقای صنعت‌کاران رییس فدراسیون کشتی بود ساخته شد. غفوری فرد برای ساخت این سالن خیلی کمک کرد. کم کم سالن توفیق مرکزیت پیدا کرد و تیم‌های ملی کشتی هم آنجا تمرین می‌کردند.

 
تختی هیچوقت حتی در صف غذا از دیگران جلو نمی زد
 
در مسافرت‌ها تختی همیشه سعی می‌کرد پشت سر همه حرکت کند. من سه سفر به کشورهای شوروی، بلغارستان و ترکیه در کنار تختی حضور داشتم و همیشه می‌دیدم او سعی می‌کند از دیگران جلو نزند. حتی موقع غذا خوردن همیشه دیرتر از سایرین غذا می‌گرفت و همیشه حق تقدم را به دیگران می‌داد. این موضوع نشان دهنده ادب و مرام تختی بود. او هیچ وقت دنبال این نبود چیزی را برای خود به دست بیاورد اما دیگران حسرت آن را بخورند.

 

راه افتادن تختی در بازار برای جمع کردن کمک به زلزله زدگان
 
وقتی که در بوئین زهرا زلزله رخ داد و بسیاری از هموطنان کشته شدند با پیشنهاد و پیگری تختی برای کمک به زلزله زدگان، من به همراه ابوالفضل حسین پور و تختی در بازار تهران راه افتادیم و در حالی که کیسه‌های بزرگ شکر برای جمع کردن پول دست من و حسین‌پور بود از اول سبزه میدان تا چارسو بازار با کمک های مردم و بازاریان این کیسه‌ها پر شد. یک وانت هم همراه ما بود که پتو و دیگر اقلام غیرنقدی را جمع آوری می کرد. نکته جالب این بود که مردم وقتی تختی را می دیدندبی نهایت به او احترام می گذاشتند. مردم اصلا نگاه  نمی‌کردند که در جیب‌شان چقدر پول دارند بلکه دست در جیب‌شان می‌کردند و هرچه داشتند داخل کیسه‌ها می‌انداختند که این موضوع نشان دهنده میزان احترام و عشق مردم به تختی بود.  

 
تختی گفت پول‌ها را شمارش نکنید
پس از آن به بانک ایرانیان در خیابان حافظ آمدیم اما وقتی می‌خواستیم پول را شمارش کنیم، تختی به ما گفت نیازی به شمارش نیست. اصلا کیسه را باز نکنید. ما هم همان طور کیسه ها را تحویل یکی از کارمندان بانک که خودش معرفی کرد دادیم. وقتی تختی این حرف را زد من با تعجب به حسین‌پور نگاه کردم اما حسین‌پور گفت تختی دقیقا این‌ها را می‌شناسد و بی‌حساب حرفی نمی‌زند. خلاصه ما همان طور آن پول را به آن کارمند بانک تحویل دادیم که دو روز بعد رفتیم پول را گرفتیم و به سمت بوئین زهرا حرکت کردیم. دقیقا مبلغ جمع‌آوری شده یادم نمی‌آید اما به قدری زیاد بود که با آن پول می‌شد یک دهکده خرید. کما اینکه با پولی که جمع‌آوری شد و از جاهای دیگر مثل خانی‌آباد که محله تختی بود و عده‌ای دیگر از بازاریان جمع کردند بسیاری از مردم زلزله زده توانستند خانه‌های خود را بسازند و زندگی‌شان سروسامان دوباره بگیرد.
 
ماشین تختی بارها در راه بویین زهرا خراب شد!
 
وقتی می‌خواستیم به بوئین زهرا برویم من ماشین خوبی داشتم اما تختی قبول نکرد و گفت با ماشین خودم می‌رویم. یک بنز مشکی‌رنگ داشت که چند بار در طول راه خراب شد و ما مجبور شدیم راه سه ساعتی را ۹ ساعت طی کنیم. جواد زاده هم همراه ما بود که خیلی بیشتر از ما به تختی نزدیک بود. جوادزاده کارمند ثبت احوال بود و در قهرمانی کشور در شیراز نیز به عنوان سومی رسیده بود.
 
تختی خودش پول ها را بین زلزله زدگان پخش کرد

 
به بوئین زهرا که رسیدیم چندین نفر به تختی گفتند پول‌ها را تحویل شهرداری بدهید. یکی دیگر گفت به استانداری بدهید بهتر است اما تختی گفت نیازی به این کارها نیست و بهتر است پول ها را بی واسطه خودم تحویل مردم بدهم این جوری خیالم راحت‌تر است. باور کنید یک صف که نمی‌دانم انتهای آن کجا بود تشکیل شد و تختی خودش در جلوی صف ایستاد و پول را بین مردم تقسیم کرد. وقتی‌ پول‌ها تمام شد مردمی هم که در صف ایستاده بودند تقریبا تمام شدند.

 
اقدام جالب تختی در حضور رییس سازمان برنامه
 
آن زمان مسابقه‌های مختلف کشتی برگزار می‌شد که یکی از آن مسابقه‌ها مخصوص ادارات بود که در سالن ۷ تیر که اولین سالن ورزشی مخصوص والیبال، بسکتبال، کشتی، بوکس و... بود برگزار شد و قرار بود تیم برتر به ترکیه برود. در آنجا تیم سازمان برنامه مقام اول را به دست آورد که در آن تیم مرحوم حسین نوری، جهانبخت توفیق، تختی، حبیبی، من و عباس حبیبی که الان در کانادا زندگی می‌کند و ۹۱ سال سن دارد و غلام زندی حضور داشتیم و توانستیم این تیم را به عنوان قهرمانی برسانیم. وقتی این تیم قهرمان شد رییس سازمان برنامه که آقای ابتهاج بود، ما را به این سازمان دعوت کرد و به صورت مفصل در اتاقش از ما پذیرایی کرد. بعد به همه ما جایزه نقدی داد. اما به صورت جداگانه به خاطر عشق و علاقه‌ای که به تختی داشت یک بسته ۱۰ هزار تومانی که آن زمان پول بسیار زیادی بود جلوی تختی گذاشت و گفت این مال شماست اما تختی بلافاصله آن بسته را برداشت و کاغذ دور پول را پاره کرد و همه آن پول را بین بچه‌ها تقسیم کرد. ابتهاج از این کار تختی جا خورد اما چیزی نگفت. ابتهاج خیلی از این کار تختی خوشش آمدیک دسته دیگر ۱۰ هزار تومانی از کشوی میز خود درآورد و به تختی داد اما این بار با خنده به او گفت این بار دیگر این پول را تقسیم نکن چون دیگر پولی ندارم! همین قبیل کارها بود که تختی را از دیگران متمایز می‌کرد او هیچ وقت دنبال منافع شخصی نبود.

 
ماجرای کمک تختی به پسر دانشجو
 
همیشه بعد از تمرین کشتی رسم بر این بود که در جایی جمع می‌شدیم و مهمانی می‌گرفتیم. معمولا تابستان‌ها بعد از تمرین به شمیران می‌رفتیم. یک روز به رستورانی در خیابان جعفرآباد شمیران به نام رویال تهران که فکر می‌کنم الان هم هست رفتیم که ۵-۶ نفر بودیم. حسین عرب که دوست خیلی صمیمی تختی بود و خدابیامرز شد و جواد زاده که او هم به رحمت خدا رفت، عبدالکریمی که رفیق تختی بود و کار آزاد انجام می‌داد، روح‌الله خان قناد که او هم دوست تختی بود و در میدان انقلاب کاسبی داشت، به همراه من و برادرم حضور داشتیم. وقتی بساط شام را پهن کردند به یکباره تختی به من اشاره کرد و گفت حواست به آن جوانی باشد که کنار دخل ایستاده ببین کسی آیا به او غذا می‌دهد یا نه! من آن جوان را زیر نظر گرفتم اما دیدم کسی به او غذا نداد. آمدم و به تختی گفتم. او هم گفت یک قابلمه پر از غذا بگیر و به آن جوان بده. این کار را کردم و پسر جوان هم خوشحال شد و رفت اما تختی به من گفت دنبالش برو به گونه‌ای که متوجه نشود ببین خانه‌شان کجاست. خلاصه من رفتم و پس از طی کردن کوچه پس کوچه‌های باریک دیدم که به یک خانه رسید که به سمت پایین چند پله می‌خورد و آن جوان وارد آن خانه شد.
وقتی برگشتم تختی گفت خانه را یاد گرفتی که من هم گفتم  بله. موقع برگشت با ماشین به جلوی خانه رفتیم و آن خانه را نشانش دادم. به تختی گفتم برای چه می‌خواستی که او هم در جواب گفت به نظرم آن فرد آشنا آمد. بعد این موضوع گذشت و کسی از قصد و نیت تختی باخبر نشد تا اینکه پس از فوت تختی و در مراسم شب هفت او در ابن باویه حضور داشتیم که یک سری دانشجویان که شعار می‌دادند نیز در حمایت از تختی و برای سوگواری او به آنجا آمده بودند. از میان آنان یک جوان دانشجو پیش من آمد و گفت آیا من را می‌شناسی که من گفتم نه بجا نمی آورم. او گفت من همانی هستم که سه سال پیش در رستوران رویال تهران شمار را دیدم و برای من غذا خریدید. سه سال است آقاتختی هزینه تحصیل من را می‌دهد و هوای خودم و خانواده‌ام را دارد. آنجا بود که ما قصد و نیت تختی را فهمیدیم. در حالی که او اصلا اهل تظاهر نبود و ما که رفقایش بودیم نیز از کارهایش خبر نداشتیم چه برسد به بقیه افراد. تختی واقعا برای خدا کار می‌کرد. امثال این افراد زیاد بودند مثلا یک کشتی‌گیر ۵۲ کیلوگرم در کرمان بود که اوضاع مالی خوبی نداشت اما تحت نظر تختی بزرگ شد و در نهایت افسر شد و به مدارج بالا رسید.
 

تختی همیشه دنبال انجام کارهای قشنگ بود
 
مع‌ذلک تختی همیشه دنبال انجام کارهای قشنگ بود و هیچ وقت تظاهر نمی‌کرد. ما همیشه از او درس می‌گرفتیم. من خودم خیلی چیزها از تختی یاد گرفتم. الان حدود ۴۸ سال از این ماجرا می‌گذرد اما همه مسائل آن موقع که تختی انجام می‌داد ریز به ریز یادم است. در حالی که خیلی افراد اصلا کارهایشان به یادم نمی‌آید.
 
نظم سالن مسابقات با ورودش به هم می ریخت
وقتی تختی وارد سالن مسابقه‌ها می‌شد نظم و ترتیب سالن به هم می‌ریخت اما خیلی از بزرگان کشتی یا خیلی از افراد دیگر وارد سالن می‌شدند و هیچ اتفاقی نمی‌افتاد پس این یک دلیل داشت چون او برای خدا کار می کرد و پیش مردم عزت و آبرو داشت.

 
تختی همه حقوقش از راه آهن را به فقرا می داد!
 
تختی کارمند راه آهن بود و تا مادامی که حقوق از راه آهن می‌گرفت آن را به دیگران کمک می‌کرد. فقط این را بگویم هر کس به کسی نازد ما هم به تختی نازیم. او افتخار مملکت ما و همه جامعه کشتی ایران است. زندگی تختی یک سناریو  است که همه می‌توانند از آن بهره ببرند.

 
احترام ویژه سیاستمداران به تختی
 
یک روز خیلی تعجب کردم. آن موقع دنبال درس و تحصیل بودم و همیشه در هر موضوعی کنکاش می‌کردم. آقای حسین شمشادی که همین تازگی‌ها به رحمت خدا رفت و یکی از دوستان نزدیک تختی بود از کاسب‌هایی بود که هیچوقت تختی را رها نکرد. تختی بیشتر با او، جوادزاده و دو سه نفر دیگر بود که همیشه با آن‌ها راه می‌رفت. یک روز تختی به ما گفت ناهار دعوت‌مان کردند شما هم بیایید برویم. من یک ماشین پژو ۴۰۳ داشتم از آنهایی که چراغ آن حالت کشیده داشت. تختی گفت با ماشین پرویز عرب برویم. ۵ نفر بودیم که به گلندواک در فشم که محله پولدارها بود و به هر کسی زمین نمی‌دادند رفتیم. وقتی وارد آنجا شدیم یک باغ بسیار بزرگ و زیبا بود که در فصل پاییز زیبایی دوچندان گرفته بود به قدری که مانند بهشت بود. در آنجا یک سالن بزرگ آیینه‌کاری شده هم قرار داشت. من دم در ایوان وقتی سرم را تو کردم دیدم ۳۰-۴۰ جفت کفش آنجاست. آنجا بود که فهمیدم افراد زیادی داخل هستند. شاه‌حسینی را دم در دیدیم و با هم ماچ و بوسه و احوالپرسیم کردیم.
گویا شاه‌حسینی به داخل خبر داده بود که آقاتختی تشریف آوردند. تختی هم مدام تعارف می‌کرد که دیگران جلوتر از او داخل بروند که آخر ما او را هل دادیم که به داخل برود! پس از آن هم جوادزاده و دیگران داخل شدیم. من به افراد داخل سالن که نگاه کردم دیدم همه بزرگان جبهه ملی مثل دکتر سجادی و دیگران با ورود تختی به نشان احترام همگی سرپا ایستادند و بی نهایت به او احترام گذاشتند. همان جا بود که من پی به ابهت تختی بردم. البته این موضوع را می‌دانستم اما تا این حد نه. فهمیدم او شخصیت بزرگی است که علاوه بر مردم کوچه و بازار اهل سیاست هم او را دوست دارند و برایش احترام زیادی قائلند. در همان مجلس برای تختی در بالای مجلس جا خالی کردند و او رفت نشست. تختی آنجا مرتب می‌رفت اما آن روز هم ما را با خود برده بود. این آدم‌های سرشناس سیاسی همیشه جمعه‌ها دور هم جمع می‌شدند و ناهار می خوردند که تختی هم مرتب در جلساتشان حضور داشت. افرادی مثل شاه‌حسینی که از افراد سرشناس جبهه ملی بود نیز در بین آن‌ها بود. حتی در مراسم ختم تختی در مسجد فخرالدوله که توسط جبهه ملی‌ها برگزار شد دکتر شایگان و یک نفر دیگر از افراد شاخص این جبهه جلوی در ایستاده بودند و از مردم استقبال می‌کردند.
 
می گفت همیشه باید خنده بر لب داشته باشیم
 
تختی با دو سه نفر بیشتر شوخی نمی‌کرد که آن‌ها جوادزاده، محمد فردین و حاج عبدالحسین فعلی، مربی‌اش بودند. با این‌ها بود که خیلی قاطی بود و همیشه شوخی داشت. تختی همیشه می‌خندید و هیچ وقت اخم نمی‌کرد و همیشه می گفت وقتی یک نفر صورت آدم را ببیند و اگر اخم داشته باشیم به چشم او ضرر و آسیب زده‌ایم!

 
تختی ارتباط بسیار نزدیکی با دانشجویان داشت
 
من نه به آن صورت خیلی با تختی نزدیک نبودم اما ارادت من به او همیشگی بود و او نیز به این موضوع واقف بود. البته تختی به جاهایی که دوست داشت دیگران را هم ببرد و تنها نرود من را نیز دعوت می‌کرد. او با طبقات مختلف جامعه مخصوصا با طبقه دانشجو و تحصیل کرده ارتباط بسیار خوب و نزدیکی داشت و چهار کلمه‌ای هم که در حضور آن‌ها صحبت می‌کرد خیلی پخته و سنجیده بود.
 

 تختی به خانه ما آمد تا با بچه محل هایش روبرو نشود
 
حضور در کنار تختی برای همه یک کلاس درس بود. وقتی تیم ملی کشتی از مسابقه‌های جهانی تولیدو آمریکا به فرودگاه مهرآباد بازگشت، در فرودگاه برادر من که به همراه تیم اعزام شده بود، به من گفت آقاتختی به خانه خودش نمی‌رود و قرار است به خانه ما بیاید. من آن موقع ماشین اوپل داشتم. به تختی گفتم برویم داخل ماشین اما به خاطر اینکه او شکست خورده بود و دوست نداشت به علت شرمندگی با مردم روبرو شود، گفت من از درب دیگر خارج می شوم و با تیم نمی روم. من هم ماشین را به درب پشتی آوردم و او سوار شد.

 بعد به خانه مادری‌مان در میدان باغ شاه آمدیم که مادرم خدا بیامرز صبحانه را آماده کرده بود. پس از آن تختی به اتاق دیگر رفت و خوابید. من به برادرم محمد گفتم یک وقت اطرافیان تختی نگرانش نشوند چون نمی دانند که او اینجاست و از غیبتش نگران نشوند اما برادرم گفت محله تختی الان شلوغ است و او به خاطر اینکه با بچه‌ محل‌هایش روبه‌رو نشود و از شکست شرمنده نشود به خانه ما آمده است. وقتی تختی از خواب بیدار شد یادش بخیر ناهار را خوردیم که عکس آن هم دست برادرم بود. بعد از آن من یک سری به محل کارم که سازمان نقشه برداری بود رفتم. وقتی به خانه برگشتم دیدم تختی به همراه برادرم و یک نفر دیگر که با یک ماشین مرسدس بنز ۱۷۰ دنبال تختی آمده بود مشغول صحبت بودند. من به آقاتختی گفتم آماده‌ام که شما را به هر کجا که می‌خواهید برسانم که او گفت نیازی نیست و من به همراه این آقا می‌روم.
 
ماجرای خرید ماشین از کویت
 
تختی در کویت یک دوستی داشت به نام محمودآقا که در این کشور زورخانه داشت و فردی گردن کلفت و بانفوذ بود. من به همراه منصورخان و آقاتختی به کویت رفتیم. تختی برای گذران امور زندگی همیشه معاملات ملک و ماشین می‌کرد. او هر پولی که از کشتی یا کارش در می آورد به مردم می داد و خودش با سود اینجور کارها درآمدزایی داشت. آنجا محمودآقا تختی را یک شب به زورخانه‌اش دعوت کرد. تختی گفت من و عرب و منصورخان می‌خواهیم ماشین بخریم. او گفت برویم زورخانه شب شام می‌خوریم و می‌خوابیم صبح فردا سه ماشین برایتان پیدا می‌کنم. وقتی به زورخانه رفتیم تختی لخت شد و به میان گود رفت اما من از آنجا که ورزش باستانی بلد نبودم و نمی توانستم زیر نظر تختی در گود کار کنم به شکلی از زیر آن در رفتم. خلاصه تمام شد و شب به رستوران رفتیم و شام خوردیم. وقتی خوابیدیم صبح که بیرون آمدیم دیدیم سه ماشین صفر کیلومتر شورلت آمریکایی جلوی در است. تختی قیمت‌ها را پرسید و پول‌ها را به آن‌ها دادیم. هر سه ماشین هم رنگ آبی آسمانی داشتند. فردای آن روز به سمت ایران راه افتادیم. ماشین‌ها را با کشتی به خرمشهر آوردیم و از خرمشهر خودمان پشت فرمان نشستیم تا به تهران بیاییم.
چند ساعتی که آمدیم هوا تاریک شد و جاده هم وضعیت خوبی نداشت. من به تختی گفتم که به خاطر این شرایط بهتر است جایی توقف کنیم و چند ساعتی استراحت کنیم او هم موافقت کرد و گفت هیچ عجله‌ای نداریم و یک جای خوب نگه می‌داریم و داخل ماشین استراحت می‌کنیم. خلاصه جلوتر که رفتیم یک جایی گیر آوردیم و ماشین هم چون جا دار بود گفتیم دو سه ساعت داخل ماشین می‌خوابیم. یک ساعتی که خوابیده بودیم یک دفعه دیدم تختی به شیشه ماشین من می‌زند. بلند شدم گفتم چه شده که او در جواب گفت بخاری ماشین را می‌توانی روشن کنی!؟ من هم با اعتماد گفتم آره اینکه کاری ندارد اما وقتی رفتم هر کاری کردم نشد. همان موقع یک راننده کامیون کنار جاده توقف کرده بود و مشغول رسیدگی به ماشینش بود. از او پرسیدیم می‌توانی بخاری ماشین را روشن کنی. وقتی آمد، نگاه کرد و به ما گفت مرد حسابی این ماشین‌ها که بخاری ندارند، فقط کولر دارند. ما گفتیم یعنی به ما ماشین را انداخته‌اند؟ گفت نه به همین شکل است باید بروید تهران و به نمایندگی درخواست نصب بخاری را بدهید. البته ما اگر این موضوع را می دانستیم در همان کویت می توانستیم درخواست نصب بخاری رو ماشین را بدهیم. خلاصه خیلی هوا سرد بود و ما مجبور شدیم همان طور سر کنیم. ماشین‌ها را آوردیم تهران، یک روز هم پیش ما نماند و ماشین ها را روی دست بردند!
 
تختی گل فروش هم‌ بود
 
تختی کار پرورش گل هم داشت و در آن بسیار وارد بود. باغ بزرگی داشت که در آن گل لاله می‌کاشت و  گل‌ها را فقط به گل‌فروشی امیل که در خیابان فلسطین نبش انقلاب بود می‌فروخت البته این گل‌فروشی پاتوق تختی هم بود و یادم می آید هر وقت تختی آنجا بود مردم برای دیدنش می آمدند.
 
به مال دنیا اهمیتی نمی‌داد

 
چون تختی پولش را همیشه با دیگران تقسیم می‌کرد. اولا همیشه حقوق راه آهن را به این و آن می‌داد. یک ملک هم داشت که به نام خواهرش بود و این اواخر فروختند و یک چیزی هم به بابک پسر تختی دادند. او کلا به مال دنیا اهمیت نمی داد و همیشه دوست داشت دیگران را خوشحال کند.
 
 عصبانیت تختی را یکبار هم ندیدم
 
من هیچوقت ندیدم تختی عصبانی شود. در چند اردویی هم که با او بودم عصبانیتش را ندیدم. مثلا همین اردوی دانشکده افسری که برای المپیک ملبورن تیم آماده می‌شد تختی همیشه جانمازش را اول از همه پهن می‌کرد. یک بیژامه گشاد هم داشت که می‌پوشید و نماز می‌خواند. با بچه‌ها هم شطرنج بازی می‌کرد. در مجموع او زندگی خیلی ساده و بی غل وغشی داشت. با هیچ کس هم اختلاف نداشت و من ندیدم با کسی درگیری پیدا کند. در اردوها هم دو دوست خیلی صمیمی او فعلی و محمد فردین بودند که خیلی با این دو شوخی می‌کرد.  
 
هیچوقت از اردوی تیم ملی فراری نبود
تختی به هیچ وجه از اردوی تیم ملی فراری نبود و همیشه اول از همه سر تمرین حاضر می‌شد. او هیچ وقت مغلطه نمی‌کرد و بین دیگران اختلاف نمی‌انداخت بلکه همیشه جوانترها را نصیحت هم می‌کرد. تختی با همه بچه ها مهربان و دوست بود. با ناصر محمدی و خیرالله امیری هم خیلی رفیق بود. اغلب اوقات پیش ناصر محمدی می‌رفت و خیلی او را دوست داشت. ناصر در جاده ورامین یک چلوکبابی داشت که بعد آن را فروخت و به لتیان رفت که تختی گاهی اوقات پیش او می‌رفت.

 
خانواده تختی خیلی مذهبی بودند
 
خانواده مذهبی و متعصبی بودند. سه خواهر او و مادرشان که خدا رحمتش کند، خیلی تختی را دوست داشتند. پدرش هم مذهبی بود. البته من پدر تختی را ندیدم اما چیزهایی که شنیدم این بود. یک بار صحبت شد که چرا فامیلی تختی را تختی گذاشتند فهمیدم که چون پدرش همیشه درب خانه‌شان روی تخت می‌نشسته به این لقب مشهور شده‌اند. پدرش قد بلندی داشت و درشت اندام بودند. برادران تختی هم همگی هیکلی و قدبلند بودند. ۴ برادر بودند که همگی به رحمت خدا رفتند. آخرین‌شان مهدی بود که خدا بیامرز شد.

 
خیلی از کشتی گیران حاضر به مبارزه با تختی نبودند
 
خیرالله امیری، داود ایوب، ناصر محمدی، رستم اسلام‌پور، شهاب ایران‌دوست، احمد همای سعادت که از تبریز بود و نجارزاده که اهل شیراز بود، از جمله مهم‌ترین رقبای تختی بودند. در تهران هم کشتی‌گیرانی بودند که با تختی تمرین یا مسابقه بودند که تعدادشان زیاد بود اما این کشتی‌گیرانی که نام بردم بیشتر در فینال به تختی می‌خوردند. حتی بعضی از آن‌ها وقتی در فینال به تختی می‌رسیدند به روی تشک می‌آمدند، صورت تختی را می‌بوسیدند و حاضر به مبارزه نبودند. به هر حال تختی به لحاظ فنی از همه این کشتی‌گیران یک سر و گردن بالاتر بود ضمن اینکه همه احترام ویژه ای به او می گذاشتند. تختی توسط منصور رحیمی‌ها، رییس تربیت بدنی راه آهن که عضو تیم ملی کشتی در وزن ۶۳ کیلوگرم بود، به راه آهن وارد شد و در آنجا کار خود را آغاز کرد. این دو هم خیلی با هم دوست بودند. برادر او مسعود رحیمی ها هم قهرمان تیم ملی بوکس بود.
تختی با ناداوری در توکیو به مدال نرسید
 
وقتی تختی کشتی را کنار گذاشت ۳۴ ساله بود. البته در سنگین وزن ۳۴ سال، سن زیادی نیست. تختی در کشتی خیلی جگر داشت و با کشتی‌گیران مطرح دنیا مانند یاشار دوغو ترک که قهرمان جهان بود خیلی راحت به روی تشک می‌رفت و اصلا ترسی نداشت. در حالی که خیلی از سنگین‌وزن‌های ما مقابل بزرگان دنیا با ترس و واهمه کشتی می‌گرفتند. او در المپیک ۱۹۵۲، ۱۹۵۶، ۱۹۶۰ و ۱۹۶۴ برای ایران کشتی گرفت که یک مدال طلا و دو نقره حاصل آن بود. در المپیک ۱۹۶۴ هم که چهارم شد، در حق او مقابل آییک ترک ناداوری صورت گرفت. تختی به راحتی باید به مدال نقره می‌رسید اما به خاطر بی‌عرضگی مسئولان وقت مدال از دستش رفت. آن زمان ترک‌ها از آنجا که کشتی ورزش اصلی‌شان بود و حسابی پول خرج می‌کردند نفوذ زیادی در فدراسیون جهانی داشتند. تا حدی که وهبی امره وقتی دست به جیبش می‌برد، یک ساعت طلا، به این و آن می‌داد و همین باعث شده بود که حق تختی را پایمال کنند.
 
 همسر کشتی گیر آمریکایی برای تختی کادو فرستاد
 
خارجی‌های زیادی برای تختی احترام خاص قائل بودند چرا که او را فردی بااخلاق و جوانمرد می‌شناختند. تختی یک بار یک کشتی مقابل حریف آمریکایی در ترکیه گرفت و از آنجا که می‌دانست دست راست حریف ضرب دیده است در طول مبارزه سعی کرد به هیچ وجه به آن دست آسیب نرساند. به گونه‌ای که کسی هم متوجه این موضوع نشود اما حریف او به خوبی این را متوجه شده بود و در حالی که چند امتیاز از تختی عقب بود حاضر به ادامه کشتی نشد. بعدها همسر این کشتی‌گیر آمریکایی وقتی ماجرای این مبارزه را از شوهرش شنیده بود از آمریکا برای تختی یک هدیه فرستاد و از این مرام او تمجید کرد. خارجی‌ها واقعا تختی را دوست داشتند مخصوصا ترک‌ها.

 
عصمت آتلی در فینال المپیک ۳ دقیقه تختی را ماساژ داد!
 
عصمت آتلی کشتی‌گیر نامدار ترک بود که ۳ بار مقابل تختی کشتی گرفت که ۲ بار شکست خورد و یکبار در فینال المپیک ۱۹۶۰ رم تختی را شکست داد. او یک بار در تهران با تختی کشتی گرفت و به حدی به او فشار وارد شد که در پایان کشتی از حال رفت وزیر بغل او را گرفتند تا توانست از روی تشک بلند شود. پس از آن در فینال المپیک ۱۹۶۰ بود که بار دیگر با تختی روبه‌رو شد. آن زمان قانون کشتی به نحوی بود که اول ۶ دقیقه با هم مبارزه می‌کردند پس از آن هر کشتی‌گیر سه دقیقه کشتی‌گیر دیگر را در خاک می‌نشاند و در نهایت سه دقیقه هم با هم به حالت سرپا مبارزه می‌کردند. در طول کشتی از همان ابتدا آتلی همیشه عقب‌نشینی می‌کرد و تختی رو به جلو بود. در سه دقیقه آخر تختی یک زیر از حریف گرفت و او را به بیرون تشک برد اما آتلی از بیرون به داخل تشکی چرخید به نحوی دور زد و در پشت تختی قرار گرفت که داوران در کمال تعجب به آتلی امتیاز دادن.
وقتی تختی بلند شد، لااقل ۳۰ زیر از حریف ترک گرفت اما او مدام بیرون می‌رفت و داوران اصلا توجه نمی‌کردند در حالی که باید نه تنها سه اخطاره بلکه لااقل حریف ترک ۱۰ اخطاره و بازنده می‌شد. وقتی تختی در سه دقیقه‌ای که در خاک حریف بود، عصمت آتلی هیچ کاری نتوانست بکند و فقط تختی را ماساژ داد! اما وقتی آتلی سه دقیقه در خاک تختی بود، مدام خود را به سمت بیرون تشک می‌برد تا تختی نتواند فنی اجرا کند و داوران هم هیچ توجهی به این موضوع نکردند که در نهایت تختی با ناعدالتی محض بازنده شد. میلان ارسگان آن موقع رییس کمیته داوران بود که بعدها رییس فدراسیون جهانی هم شد.
 
نگذاشتند تختی از امجدیه تشییع شود

 
ساعت ۹ صبح آن روز به سروان ادبی که یکی از دوستان نزدیک من بود و در خیابان تخت جمشید آن زمان حضور داشت خبر می‌دهند جنازه تختی در هتل آتلانتیک تهران است. پس از آن ادبی به هر شکل ممکن دنبال من می‌گشت اما من را پیدا نکرده بود. آن موقع جوادزاده و عبدالکریمی که خیلی به تختی نزدیک بودند زودتر از دیگران به سر جنازه تختی رسیده بودند و پزشکی قانونی جنازه را برده بود. ساعت ۲ و نیم بعدازظهر بود که وقتی از بانک ملی نزدیک دانشگاه تهران بیرون آمدم، از همهمه مردم فهمیدم می گویند تختی خودکشی کرده است. من هم آن موقع تازه ازدواج کرده بودم به خانمم گفتم برو خانه تا بروم ببینم جریان چیست. اول رفتم فدراسیون کشتی در خیابان فردوسی که آنجا فهمیدم ماجرا صحت دارد. مسعود ماه تبانی که یک افسر بود و کاپیتان تیم ملی بسکتبال نیز بود را در آنجا دیدم. به او گفتم می‌شود به پزشکی قانونی برویم و تختی را ببینیم که او گفت اصلا امکانش نیست چرا که مردم زیادی آنجا تجمع کرده‌اند.
آن شب به خانه رفتیم و فردا صبح قرار بود از ورزشگاه امجدیه تختی را تا ابن بابویه تشییع کنند. آنجا یک سرهنگی به نام ناصر طاهری که رییس اداره امنیت تهران بود حضور داشت که او با توجه به تجمع زیاد مردم، اعلام کرد اجازه نمی‌دهد از امجدیه تختی تشییع شود چون معتقد بود انجام این کار باعث می‌شود تعدادی از مردم در زیر دست و پا جان خود را از دست بدهند. او گفت جنازه باید مستقیما با ماشین از پزشکی قانونی به ابن بابویه برود تا در آنجا دفن شود. جبهه ملی‌ها هم متولی کار شدند و همه کارها را انجام دادند. احمد طاهری که یکی افراد بانفوذ جبهه ملی بود به قدری به تختی تعصب داشت که اگر کسی پشت سر تختی حرف می‌زد، جگرش را درمی‌آورد. همین فرد پیش سرهنگ طاهری رفت تا اجازه دهد تختی از امجدیه تشییع شود اما او باز هم قبول نکرد. خلاصه ماشین از پزشکی قانونی مستقیم به ابن بابویه رفت و تختی را در آنجا به خاک سپردند. البته تعداد زیادی از مردم پیاده به سمت ابن بابویه راه افتاده بودند.
 

پلیس بخاطر تختی راه را می بست!
مردم از هر صنفی عاشق تختی بودند. مثلا یک سری از افسران که همیشه سر چهارراه استانبول می‌ایستادند چون می‌دانستند تختی از آنجا عبور می‌کند فقط به عشق اینکه با او سلام علیک کنند و او را ببینند ساعت‌ها آنجا می‌ایستادند. یک بار دم در سفارت آلمان تیمساری را دیدم که به یک نفر احترام گذاشت. وقتی دقت کردم دیدم آن سمت خیابان تختی است. همه او را دوست داشتند. یا مثلا وقتی افسران پلیس که سر چهارراه می‌ایستادند می‌فهمیدند ماشین تختی از آنجا قرار است عبور کند، راه را می‌بستند و به او احترام نظامی می‌گذاشتند تا تختی با یک ماشین قراضه از آنجا عبور کند (با خنده).
 
جبهه ملی ها می خواستند تختی را سمبل خود کنند
 
جبهه ملی‌ها دنبال این بودند تا پس از مرگ تختی او را سمبل خودشان قرار دهند و او را به نام خود کنند اما نتوانستند چرا که اراده مردم قوی‌تر از آن‌ها بود و مردم تختی را سمبل خودشان کردند. ارمنی، آشوری، مسلمان همه عاشق تختی بودند و او را دوست داشتند. تختی واقعا دوست داشتنی بود و در قلب مردم بود.
تنها باخت تختی در ایران
 
احمد وفادار تنها کشتی‌گیری بود که توانست تختی را شکست دهد. او در مدرسه دارالفنون تختی را با فن کنده گوسفندانداز شکست داد. وقتی این فن را زد دیگر روی تشک به دنبالش نرفت. تختی و زندی هم به صورت جدی با هم هیچ وقت کشتی نگرفتند.
 
ماجرای ازدواج با شهلا توکلی
 
منصوری رحیمی‌ها تختی را کارمند راه آهن کرد. او خودش کشتی‌گیر بود و در المپیک ۱۹۴۸ هم کشتی گرفت. تختی وقتی در راه آهن استخدام شد برای خودش اسم و رسمی داشت ضمن اینکه خوش‌هیکل و خوش‌برخورد و نجیب هم بود. تختی از کسانی بود که خیلی زود می‌شد فهمید که فرد نجیبی است. خب چه کسی بهتر
از تختی که توکلی که مدیرکل راه آهن بود، بخواهد دخترش را به دست او بسپارد. یک مهمانی گذاشتند و منصور رحیمی‌ها باعث ازدواج تختی و شهلا شد. ازدواج خیلی خوبی هم بود.
 
 تختی خودکشی کرد
صادق هدایت در یکی از کتاب هایش نوشته بعضی وقت‌ها حالتی به آدم دست می‌دهد که هیچ چیزی بهتر از خودکشی برایش لذت‌بخش تر نیست. تختی مشکل زندگی یا مشکل مادی نداشت اما مشکلات روحی و روانی پیدا کرده بود. مثلا رضا صالحی که پاساژ فردوسی در چهارراه استانبول برای او بود یک بار در طبقه هفتم مشغول ناهار خوردن بوده که به یک باره قاشق و چنگال را روی میز می‌گذارد، کتش را از تنش درمی‌آورد و از پشت صندلی آویزان می‌کند و می‌رود بالا و خودش را به پایین پرتاب می‌کند و می میرد. خب فردی مثل او هم هیچ مشکلی نداشت اما معلوم نشد چرا به یکباره تصمیم به خودکشی گرفت. حتی صالحی چند روز پیش از خودکشی به من پول داده بود تا پیشکسوتان کشتی را به بلغارستان ببرم. تختی یک سال بعد از اینکه کشتی را کنار گذاشت، خودکشی کرد. تختی قبل از مرگش سه شب بود که به خانه‌اش نمی‌رفت و مدام در طول این مدت با محمد جوادزاده بود. وقتی ما تحقیق کردیم مطمئن شدیم که او خودکشی کرده است. ضمن اینکه مسئولان آن زمان با تختی رابطه خوبی داشتند. او نیز هیچ وقت از مسئولان بد نمی‌گفت و من هم نشنیدم تختی یکبار از آن‌ها بد بگوید.

 
نحوه خودکشی تختی
 
تختی قرص آسپرین و تریاک را با هم مخلوط کرده بود و پس از ریختن در لیوان آب، آن را خورده بود. فجوری، رییس پزشک قانونی وقت پس از معاینه تختی گفته بود بازوی راست تختی کبود بوده که دلیل آن هم این بود که او هنگام جان دادن با دندان بازوی خود را گاز گرفته بود.

 
آخرین ملاقات با جهان پهلوان

 
آخرین باری که تختی را دیدم دو روز قبل از مرگش بود. سر خیابان بهار یک میوه فروشی بود که او مشغول خریدن میوه بود که از ماشین پیاده شدم و با او احوالپرسی کردم.

تختی چندوقتی بود درباره خودکشی حرف می‌زد
تختی چندوقتی بود مدام مسائلی را درباره خودکشی مطرح می‌کرد. مثلا روز ختم مادر دری که در کیهان ورزشی کار می‌کرد، من و ابوالملوکی، تختی و عبدالکریمی در مجلس ختم در یوسف آباد نشسته بودیم که تختی به یکباره یک فشنگ بلند از جیبش درآورد و به جوادزاده نشان داد. از او پرسید آیا این آدم را می‌کشد که من گفتم آقاتختی آدم که هیچی این فشنگ فیل را هم از پا درمی‌آورد. یک بار هم من و تختی و خدر از شوروی تفنگ آوردیم و بردیم مغازه شکار در خیابان فردوسی فروختیم. تختی چند وقتی بود که از خودکشی و این حرف ها سوال هایی را مطرح می کرد.

 
خانواده تختی مخالف ازدواجش بودند
 
مادر و خواهرهای تختی به مراسم عقد او نیامدند چون مخالف این ازدواج بودند. ا لبته نمی‌دانم مادرش هم مخالف بود یا نه اما خواهرهایش مخالف این ازدواج بودند. به هر حال به لحاظ فرهنگی میان دو خانواده تفاوت هایی وجود داشت.
 
برخی رقبای تختی شیطنت کردند و نگذاشتند او مربی شود
 
غلامرضا عاشق مربی‌گری در کشتی بود اما متاسفانه برخی از دوستان که رقبایش بودند شیطنت کردند و نگذاشتند او مربی شود در حالی که اگر او مربی می‌شد، به نفع کشتی ایران بود چرا که همه کشتی‌گیران از او حساب می‌بردند و نمی‌توانستند از زیر تمرین شانه خالی کنند.

 
۷ سال دبیر فدراسیون کشتی بودم
 
متولد ۱۳۱۵ هستم و ۶ سال از تختی کوچکتر بودم. سه بار قهرمان کشور شدم و به تیم ملی هم رسیدم اما نتوانستم عنوانی به دست بیاورم. دو بار هم در زمان ترکان و صنعت‌کاران به مدت ۷ سال دبیر فدراسیون بودم. ۱۱ سال هم سرپرست کمیته پیشکسوتان فدراسیون کشتی بودم و خود من این کمیته را تاسیس کردم.

 
موحد قبول نکرد جلوتر از تختی از پله هواپیما پایین بیاید
 
وقتی تختی در مسابقه‌های جهانی مدال نگرفت و موحد به مدال طلا رسید او اولین کسی بود که به موحد تبریک گفت. حتی وقتی به ایران رسیدند، خود تختی گفت بهتر است موحد اول از پله هواپیما پایین برود که البته موحد هم آن را قبول نکرد.
 
چندبار هم جیب تختی را زدند!
 
آن زمان مسابقه‌های جهانی اهمیتش بیشتر از المپیک بود. وقتی تختی با تیم ملی به فرودگاه مهرآباد می‌آمد از باند فرودگاه تا سازمان نقشه‌برداری مملو از جمعیت می‌شد. برادر من آن زمان رییس پلیس فرودگاه بود یک بار به او گفتم راهی برای ما باز کن تا به باند فرودگاه برویم و از تختی استقبال کنیم که او هم در جواب گفت به قدری مردم می‌آیند که کار از دست ما خارج می‌شود. آن موقع ماشین‌های جیپ می‌آوردند تا کشتی‌گیران را از فرودگاه انتقال دهند. به قدری مردم تختی را دوست داشتند که چند بار نزدیک بود ماشین او را چپ کنند. سال‌هایی هم که تختی می‌باخت مردم بیشتر می‌آمدند و اصلا کاری با نتایجش نداشتند. به قدری به سر تختی می‌ریختند که همیشه لباس و کتش را پاره می‌کردند و هر کسی یک تکه آن را می‌برد. چند بار هم البته جیب او را زدند!

شنیدم وقتی شاه در جلسه هیات دولت بوده در وسط جلسه خبر مرگ تختی را به او می‌دهند که شاه هم با تکان دادن دست ناراحتی اش را نشان می دهد. ظاهرا او به حدی ناراحت می‌شود که بلند می شود و جلسه را ترک می‌کند.

در چندین مرحله که تیم پیش شاه رفت، اول از همه شاه سراغ تختی را می گرفت و پیش او می‌رفت. توده‌ای‌ها کارشان تفرقه انداختن بود. تا می‌دیدند کسی سمبل جامعه شده برایش حاشیه درست می‌کردند تا او را زمین بزنند. شاه رابطه خوبی با تختی داشت. یک بار در رامسر که عکس آن هم هست، باتختی صبحانه خورد یا  بازوبند پهلوانی را بر بازوی او بست. همچنین در کاخ مرمر لب حوض تشک کشتی پهن می‌کردند که تختی با حسین نوری، شورورزی و احمد وفادار کشتی گرفت.

 مردم برای تختی چندین مجلس ختم گرفتند
چند جا در تهران برای تختی مراسم ختم گرفتند. مسجد فخرالدوله دروازه شمیران که توسط جبهه ملی گرفته شد، یک ختم هم بچه‌های شاه‌عبدالعظیم در جاده ورامین برای او گرفتند. یک ختم در شمیران بود و یک مراسم ختم هم در خانی‌آباد توسط بچه‌ محل‌های او برگزار شد. البته در شهرستان‌های دیگر هم مراسم ختم گرفتند.

 
هر چه از خوبی تختی بگوییم کم است
درباره تختی ساعت‌ها و روزها می‌شود حرف زد. هرچه از خوبی و مرام او بگوییم کم است. تختی متعلق به مردم بود و واقعا هیچ چیز را برای خود نمی‌خواست. او فقط به دنبال این بود گره از کار مردم باز کند. راز ماندگاری تختی در قلب مردم نیز همین با مردم بودن و بی‌غل و غش بودن او بود.
 
انصافا فدراسیون کشتی خوب کار می کند
 
دیگر الان ما را در فدراسیون کشتی قبول ندارند و حق هم دارند. کار درست هم همین است چرا که طرز فکر ما با جوان‌ها فرق می‌کند. انصافا هم فدراسیون کشتی خوب کار می‌کند و بهتر از ما مشغول فعالیتند که همگی نیروی جوان هستند. برای همه آن‌ها دعا می‌کنم تا کشتی ایران بیش از پیش موفق شود.
۱۶
دی

اگر خطری بزرگ ،جامعه  کودکان کشور را تهدید کند باید به سراغ بالاترین نهادی رفت که در نظام ما مسئولیت حفاظت از  کودکان را به عهده دارد و این نهاد شورای فرهنگی اجتماعی زنان و خانواده است که زیر مجموعه شوای عالی انقلاب فرهنگی است و در امر سیاستگزاری برای امور کودکان جایگاهی تراز اول دارد .

موضوعی که این نوشته در صدد طرح آن است موضوع آموزش مسائل جنسی به کودکان است که ازموضوعات بسیار مهم و حساس نظام آموزشی است . اگر چه پیرامون این موضوع طی ده ها سال ، در حوزه و دانشگاه و در مراکز تحقیقاتی و علمی کشور  کارهای مفیدی صورت گرفته وکتابها و مقالات ارزشمندی بوسیله اساتید و صاحبنظران  ارائه شده و اخیرا نیز کتاب " تربیت جنسی از منظر قرآن و حدیث "  بوسیله دکتر علینقی فقیهی که  تجربه طراحی و اجرای کارگاه آموزش تربیت جنسی  در دانشگاه علوم پزشکی را هم دارد ، تجدید چاپ شده ، و کتب ارزشمند دیگری نیزاز طرف انجمن اولیا و مربیان آموزش و پرورش به بازار آمده ،  ولی تردید نباید داشت که هنوز تکلیف این موضوع مهم در نظام آموزشی کشور روشن نیست .

بی برنامه و بدون پشتوانه  های علمی

هیچ سناریوی قانونی و رسمی برای آموزش مسائل جنسی به کودکان ، وجود  ندارد و به دلیل ابهامات و مشکلاتی که ورود به این میدان دارد ، دستگاه های مختلفی که  مسئولیتی در تعلیم و تربیت  کودک دارند، هریک با ذکر دلائلی مسئولیت را متوجه دستگاه دیگر میکند . هنوزبرای چنین امر مهمی ، سیاستگزاری ها و قانونگزاری های لازم صورت نگرفته ، هنوز دانش لازم که مبتنی بر ساختارهای علمی و فرهنگ بومی باشد تولید نشده و برنامه رسمی مشخص  و عزم و اراده ای  برای اجرا ی برنامه ای واحد مشاهده نمی شود . این خلأ ، سبب شده ، به ویژه ظرف چند سال اخیر ، بازارهای غیر رسمی ، برای پاسخگوئی به این نیاز عمومی شکل گیرد و هرکس در  گوشه ای ، طبق سلیقه خود ، راهی را برای آموزش مسائل جنسی به کودکان  در پیش گیرد .

اینگونه فعالیت ها ی غیر رسمی و گاه زیر زمینی، چون عموما فاقد پشتوانه  های علمی هستند و نظارتی بر آنها صورت نمی گیرد ، به جای بهبود شرائط  کودکان ، مشکلی بر مشکلات آنها می افزایند . اینگونه آموزش های سلیقه ای سبب می شود ، کودکان معصوم ، در برابر اطلاعات جنسی غیر ضروری و زیانبخش قرارگرفته  و مثل موش آزمایشگاه ، ابزار  آزمون و خطای افراد فاقد صلاحیت شوند . در این سالها ، اولا به دلیل خلأ آموزش های قانونی و رسمی و سراسری  ، وثانیا به دلیل  نیاز جامعه که مشاهده می کند  کودکان  در قبال   صحنه‌های جنسی  فضای مجازی ، افزایش روابط آزاد، ظهور بلوغ زودرس، افزایش  بیماری‌های مقاربتی  و افزایش سوء استفاده های جنسی ، در معرض خطر قرار گرفته اند  ، از هرسو ، تولید، کتاب ، مقاله ، سخنرانی ، کنفرانس ،  بویژه ، در رسانه ها و در فضای مجازی  افزایش یافته ، سایتها ، وبلاگها و گروه های اجتماعی شکل گرفته و حتی کارگروه آموزش مسائل جنسی به کودکان ، در برخی از مراکز تعلیم و تربیت تا سطح برخی ازمهد کودک ها و غیر انتفائی ها راه اندازی شده .

این روزها  نمونه هائی از آموزش مسائل جنسی به کودکان حتی در مجله رشد که مجله رسمی وزارتخانه است و مخاطبش کودکان سراسر کشور هستند مشاهده می شود. کارشناسان روانشناسی که به مدارس می روند ، عموما آموزش مسائل جنسی به کودکان را در دستور کار خود قرار داده اند . آنها اولیاء دانش آموزان راهم تشویق به بیان جزئیات مسائل جنسی به کودکان می کنند   . تردیدی نیست که این اقدامات با هدف خدمت و برای اجرای پیمان بین المللی یونسکو  و برای رفع خطر از کودکان  انجام می شود ، ولی وقتی تابع یک برنامه رسمی و قانونی و متکی به یک محتوای مشخص و مصوب نباشد ، قهرا تابع سلیقه ها و اندیشه های اجرا کنندگان خواهد بود و این ، یک خطر جدی برای کودکان ما است . به ویژه آنکه عده ای از مربیان و پدر و مادرها  چون تصور میکنند این آموزش ها از سوی مراکز سیاستگزاری فرهنگی کشورابلاغ شده  ، با اعتماد ، آن را به عنوان یک الگوی جدید تربیتی می پذیرند و  آن را تبلیغ و ترویج می کنند  .

این فعالیت ها در حالی در مسیر فراگیر شدن قرار گرفته که  از سوی مراجع عالی تصمیم گیری مثل  شورای فرهنگی اجتماعی زنان و خانواده و مجلس ، سیاستها و قوانین  واضح و روشنی در موضوع آموزش مسائل جنسی به کودکان تصویب و ابلاغ نشده  ولذا  فعالیتهائی که انجام می شود  فاقد سند بالا دستی و فاقد پشتوانه قانونی است . 

در  مباحثاتی که در بین مسئولین رده بالا در مورد اینگونه پیمان های بین المللی  وجود دارد ، به وضوح دو دیدگاه  ،  قابل رؤیت است .

دیدگاه اول دیدگاه حاکم بر دولت است که معمولا  ، ادغام در نظام جهانی و پذیرش بی قید و شرط کنوانسیون های بین المللی را ترجیح می دهد و اخیرا نیز کنوانسیون غیر الزامی حقوق کودک را که در گذشته مشروط به رعایت موازین شرعی پذیرفته بودیم  ، به صورت بلاشرط پذیرفته و به صورت لایحه به مجلس فرستاده . 

دیدگاه دوم بر بومی سازی کنوانسیون های بین المللی تأکید دارد که این بومی سازی  از توصیه های همان کنوانسیون های بین المللی   هم هست   . 

این دو دیدگاه فکری در حوزه های دیگر مثل حقوق زن و اقتصاد هم وجود دارد ، و اختلاف و بلاتکلیفی موجب وقفه ورکود در کارها می شود . اختلاف دو دیدگاه  ، با وجود  اهمیت بسیارزیادی که دارد ، موضوع این نوشته نیست و در جای  دیگر باید به آن پرداخت  . مشکل بزرگ کنونی  این است که این دو دیدگاه که بین مسئولین ما هست  هنوز،  هیچ کدام تبدیل به قانون نشده و در صحنه عمل و اجرا ، حضور رسمی ندارد . فقدان سیاست های روشن و قانونی در زمینه آموزش مسائل جنسی به کودک ، سبب شده خلأ به وجود آید و همه بلاتکلیف باشند و در چنین حالتی ، به طور طبیعی    ، صحنه اجرا در اختیارسلیقه های متفرق  فردی و یا خطرناک تر از آن در اختیار  سود جویان و مغرضین قرار می گیرد که نه به کنوانسیون غربی یونسکو و نه به کنوانسیون بومی شده  ، کاری ندارند و با هدف سود آوری  و یا با اهداف سیاسی پنهان برای  تخریب فرهنگ کشور وارد میدان می شوند .

پشت صحنه یک کتاب آموزش مسایل جنسی 

این گروه اخیر به بهانه آموزش مسائل جنسی به کودکان ، دست به انتشار آثار سکس و آثار پورنو برای کودکان می زنند  و آثاری به تمام معنا کثیف و ضد اخلاق را روانه بازار تعلیم و تربیت کرده و از آن مصیبت بار تر اینکه ،  برخی مربیان و پدر و مادرها هم به گمان این که این آثار ،  برنامه جدید نظام آموزشی کشور است ، آن را با آغوش باز به مرحله اجرا گذاشته و بدون هیچ پشتوانه علمی و قانونی ، آموزش مسائل جنسی را آغاز میکنند . در این حالت ، همان محتوائی که شبکه های غیر مجاز جنسی از طریق ماهواره ها به جامعه تزریق میکنند ، با ظاهری موجه و به بهانه آموزش مسائل  جنسی به کودک ، در مراکز تعلیم و تربیت ، به کودکان ارائه می شود .

در این نوشته فقط برای نمونه و برای جلب توجه  شورای محترم امور زنان و خانواده که متولی امر کودک در کشور است  و برای هشدار دادن به مربیان و خانواده های محترم ،  به یکی از آثاری که جدیدا در این زمینه منتشر شده اشاره می گردد . در اوائل سال جاری کتابی برای مخاطب کودک  ، تحت عنوان " لک لکی در کار نیست "، با هدف آموزش مسائل جنسی به کودکان  بوسیله یکی از ناشرین کشور ترجمه و منتشر شد  .

این کتاب همزمان به طور رایگان در فضای مجازی  انتشار یافت و به عنوان اولین کتاب آموزش مسائل جنسی به کودک ، معرفی  و مورد استقبال کسانی که به این نوع آموزش علاقمند بودند قرار گرفت  ،  وابسته بودن این انتشاراتی به یک مرکز پژوهشی آموزشی ، در مخاطب این اعتماد را ایجاد میکرد که این کتاب از سوی یک دستگاه مسئول منتشر شده . اولین سؤالی که به ذهن متبادر می شود این است که انتشار رایگان با چه پشتوانه مالی انجام  شده و این سرمایه گذاردلسوز ، داخلی است یا خارجی و چه هدفی از این سرمایه گذاری دارد .  سؤال بعد درمورد مؤلف کتاب است که او کیست و چه اندیشه ای دارد . 

سرمایه گذار این کتاب معرفی نشده و فعلا نامشخص است ولی  مؤلف ، خانم روبی هریس امریکائی ، یک معلم یهودی نیویورک است که طی بیست سال گذشته  ، کتابهای او که با موضوع مسائل جنسی و برای مخاطب کودک منتشر شده ، در طرح کردن بی پروا و شرم آور جزئی ترین مسائل جنسی ، آنقدر افراطی بوده  ،که حتی  در داخل امریکا با شدید ترین اعتراض ها روبرو شده .

این آثار با آنچنان عکس العملی  روبرو شده که ادارات آموزش و پرورش امریکا صریحا آن را محکوم کرده و  انجمن کتابداری امریکا ، در اثر اعتراض وسیع مردمی ، آنها را از کتابخانه ها حذف و شکایاتی را علیه مؤلف در دادگاه های محلی مطرح کرده است . کتابهای او  پر اعتراض ترین کتاب های قرن 21 معرفی شده .و جای شگفتی است که چرا در ایران این نویسنده بدنام و بد سابقه و این کتابهای مورد اعتراض در امریکا ، به عنوان الگوی آموزش مسائل جنسی به کودکان ایران انتخاب شده و تبلیغ و ترویج می شود . برخلاف ادعای این خانم ومترجم و مؤسسه انتشاراتی، کتابها ، از هیچ پشتوانه علمی برخوردار نیست وهیچ مرکز علمی معتبری آنها را تأیید نکرده و فقط از طریق طرح بی پروای سکس ، نوعی ، بازار گرمی و جنجال  برای فروش  ایجاد کرده است.

بی توجهی به رده بندی سنی

بارز ترین نشانه بی اعتباری ، غیر علمی و عامیانه بودن این کتاب آنست که در طرح مسائل جنسی برای کودکان ، رده های سنی را که در همه مراکز علمی و تخصصی و در همه کشورهای پیشرفته مبنای آموزش  است لحاظ نکرده و اطلاعات یکسانی در مورد جزئیات مسائل جنسی  برای همه رده های سنی ارائه کرده است .با کمال تعجب روی جلد کتاب نوشته شده برای سنین  چهار سال و بالاتر . آیا مسائل جنسی را باید برای کودک 4 ساله و جوان 18 ساله یکسان آموزش داد ؟

اتحادیه اروپا برای آموزش مسائل جنسی به کودکان و نوجوانان ،  پنج مقطع سنی را در نظر گرفته و ، پنج آموزش مختلف را برای مقاطع مختلف طراحی کرده. تمام سازمانهای بین المللی که آموزش مسائل جنسی به کودکان را توصیه کرده اند همه بدون استثناء  بررعایت سن کودک و رعایت فرهنگ بومی تأکید کرده اند .چرا این کتاب و این مؤسسه پژوهشی آموزشی ، تمام این توصیه های علمی و تخصصی یونسکو را زیر پا گذاشته ؟ مؤسسه ای که می داند  هنجار شکنی اخلاقی این سری کتاب ، حتی اعتراض مردم و مسئولان امریکائی را برانگیخته ،  چرا آنها را برای آموزش به کودکان ایران انتخاب کرده اند . هر انسان عادی می فهمد که این انتخاب ، یک کار عادی نیست  .

چرا منابع ضعیف؟ 

باید از مترجم و ناشر و آن مؤسسه پژوهشی آموزشی پرسید برفرض که آموزش جنسی به کودکان ، مطابق با همان الگوی غربی و بدون هیچ اصلاحیه و بومی سازی  مورد پذیرش شما باشد وقصد کپی کردن و اجرای  آن را داشته باشید ، آیا  برای کپی برداری  ، باید  به  سراغ محافل رسمی ،علمی و معتبر غرب رفت یا سراغ بازارهای سیاه و کثیف زیرزمینی  . آیا  کتابهای  آکادمی روانپزشکی کودک  امریکا  اعتبار بیشتری دارد یا کتابهای یک نویسنده بدنام افراطی و هنجارشکن که هیچ پشتوانه علمی و هیچ اعتبار اجتماعی ندارد و  بیشترین اعتراضات را درجامعه ی امریکا و اروپا به  خود اختصاص داده ؟

اگر شما واقعا اهل پژوهش علمی هستید چرا باید مرجع علمی شما اینقدر سطح پائین و ضعیف و بی اعتبار باشد . خانم روبی هریس چه جایگاهی در علم روانشناسی کودک و چه رتبه ای  در میان صاحبنظران دانش روانشناسی کودک امریکا دارد که شما او را مرجع علمی خود قرار داده اید . 

انتخاب چنین فردی و چنین کتابهائی ، به عنوان اولین کتاب آموزش جنسی به کودک ، و تلاش برای الگوشدن آن  ، این ذهنیت را به وجود می آورد که اصلا در آن مرکز پژوهشی و آموزشی و  انتشاراتی ،  هدف های آموزشی و علمی  و احساس مسئولیت در قبال کودک مطرح نیست و فقط نوعی افراط گرائی برای تخریب فرهنگ داخلی مورد نظر است .

جملاتی که در وبلاگ این مؤسسه نوشته شده ، شاید برای فهم این ادعا کافی باشد  . آنها به مخاطبان وبلاگ خود صریحا و بدون تعارف گفته اند  نقد های شما در مورد این کتاب ، اگر با تکیه بر رویکردهای «اخلاقی»، «عرفی» یا «الهیاتی» نگاشته شده و مدافع رویکرد «پرهیزکارانه» باشد ... با توجه به سیاست‌ها و چشم‌اندازهای این مرکز، قابلیت انتشار روی وبلاگ ما را ندارند . حیرت انگیز است که کنوانسیون های جهانی همه تأکید بر بومی سازی دارند و این آقایان ، کاتولیک تر از پاپ شده ونه تنها  ازبومی سازی  فرارمیکنند ، حتی اجازه نمی دهند کسی در این زمینه حرف بزند . و اما اصلی ترین بخش ، محتوای کتاب است .

قبلا از خوانندگان محترم به جهت بیان برخی مسائل خلاف  اخلاق  عذر خواهی باید کرد . یکی از محور های اصلی  کتاب ، برهنگی است . از ابتدا تا انتهای کتاب ، اصرارعلنی هست که بدن کاملا برهنه دختر و پسر. با  نقاشی های بسیار جذاب نمایش داده شود . اصرار هست که  آلت تناسلی دختر و پسر با جزئیاتی که شاید برای یک دانشجوی پزشکی لازم باشد ، بارها و با تصاویر متعدد و از زوایای مختلف در معرض تماشا ی کودک خردسال یا نوجوان  قرار گیرد  .

آیا شبکه های  پورنو که برهنگی ونمایش اعضا جنسی را به نمایش می گذارند حتی در کشور های غربی با محدودیت های قانونی  برای کودکان روبرو نیستند . آیا نمایش برهنگی ، یکی از اصلی ترین عوامل ایجاد هیجان جنسی در نوجوانان  و بلوغ زود رس در کودکان نیست  ؟.

آیا در کشور های غربی ، نمایش اینگونه فیلمها و ویدئوها و تصاویر برای کودکان جرم محسوب نمی شود ؟.چرا یک مترجم و یک ناشر ایرانی و یک مؤسسه ای که خود را پژوهشی و آموزشی معرفی کرده ،  در کشوری اسلامی مثل ایران ،  باید دست به چنین کار افراطی و کثیفی علیه کودکان معصوم  زند و نام آن را آموزش مسائل جنسی به کودک بگذارد    . آیا واقعا  اصرار بر نشان دادن بدن کاملا برهنه دختر، به  پسران  نوجوان ، یک اقدام آموزشی و علمی  است ؟.

در این کتاب ،  عمل جنسی زن و مرد حتی تصویر آنها در رختخواب در حال معاشقه و شرح جزئیات انتقال اسپرم از عضو مرد به عضو زن و شکل گیری نطفه در رحم زن توضیح دقیق داده شده و در معرض تماشای کودک و نوجوان قرار گرفته . حتما مترجم و ناشراطلاع دارند که ارائه این گونه تصاویرو فیلمها   در تمام کشور های غربی که آزادی جنسی هم وجود دارد ، برای کودکان ممنوع است وتمام رسانه های تصویری موظف شده اند قبل از پخش هر برنامه ، درجه آن برنامه را که نشان می دهد این برنامه برای کدام گروه های سنی ممنوع است اعلان کنند تا پدر و مادرها کودکان را منع کنندو اگر این اطلاع رسانی انجام نشود آن رسانه مجرم محسوب و به دادگاه احضار می شود  .


حالا چگونه آنها در یک کشور اسلامی ، بی پرده تر از امریکائی ها شده ،  با این وقاهت ، جزئیات عمل لقاح را برای کودک خردسال تصویر کرده و توضیح داده  اند. محافل علمی جهان اتفاق نظر دارند که دانستن برخی اطلاعات و حقایق جنسی نه تنها برای کودک لازم نیست بلکه زیانبخش است و سلامت روحی و روانی او را تهدید می کند .  اگردر آموزش مسائل جنسی به کودکان ، موازین دقیق علمی و تخصصی رعایت نشود و گروه سنی  مبنای آموزش قرار نگیرد  ،اطلاع رسانی جنسی به کودک نه تنها یک خدمت نیست بلکه یک خیانت و یک جرم و جنایت علیه کودک و علیه فرهنگ عمومی کشور است . در این کتاب لذت بردن کودک از لمس اعضاء سافله خود ، صریحا مورد تأیید و توصیه قرار گرفته  که بدون تردید موجب اختلالات روانی ، بلوغ زودرس و عواقب وخیم  خواهد شد . هیچ روانشناسی در شرق و غرب عالم ، خود ارضائی را برای کودک تجویز و توصیه نمیکند .

بر اساس کدام پشتوانه علمی  در این کتاب ، کودکان تشویق به انجام چنین کاری شده اند ؟. هم جنس بازی که حتی در کشور های غربی موضوعی اختلافی و مورد منازعه است ، در این کتاب که در ایران منتشر شده ، به صراحت تأیید و ترویج شده و کودکی با دو پدر یا کودکی با دو مادررا ترسیم کرده و آنها نوعی طبیعی و عادی از خانواده معرفی کرده است . به کودکان دختر و پسر توصیه شده  که در صورت تمایل از یکدیگر لذت جنسی ببرند وحتی رابطه جنسی کودک با دیگران را در صورت تمایل کودک ، مجاز شمرده . .

با کمال تأسف این کتاب ضد فرهنگ ، به طورگسترده به عنوان یک کتاب درسی تلقی شده و مورد استفاده برخی مربیان مهد کودک ها و مراکز آموزشی قرار گرفته و آنها با هیجان در حال تبلیغ و ترویج آن هستند . چهار شنبه هفته قبل یکی از روزنامه های کشور تیتر اصلی صفحه اول خود را به موضوع آموزش مسائل جنسی به کودکان اختصاص داد و در مقاله ای که بوسیله یک مربی و مشاور کودک نوشته شده بود ، با ذکر نام کتاب تلویحا به تبلیغ و تأیید آن به عنوان الگوی آموزش پرداخت . کتاب دیگر این نویسنده یهودی ، که به فارسی ترجمه شده ،  " بچه ها از کجا می آیند" نام دارد که  در فضای مجازی به طور رایگان در دسترس عموم قرار گرفته و وقیحانه تر از کتاب اول ، توضیحات صریحی در مورد عمل جنسی زن و مرد ، دخول و نحوه شکل گیری نطفه و مسیر خروج نوزاد از رحم برای کودکان توضیح داده می شود تا  مربیان و پدر و مادرها هم اینگونه ، مسائل جنسی را برای کودکان بیان کنند .

وقاحت و پرده دری این کتاب در حدی است که یک فرد ضد انقلاب فراری و پناهنده به یک کشور خارجی که در سابقه اش ضدیت با اسلام و نظام اسلامی آشکار است ، به طور صریح ، مخالفت خود را با انتشار این کتاب اعلان کرده و می گوید "  واقعاً کدام عقل سلیمی ‌می‌پذیرد که کودکان با چنین تصاویر و توضیحات دقیقی از موضوعی روبه‌رو باشند که اساساً حتی در روانشناسی مدرن نیز باید  رابطه خصوصی زوجین  در اتاقی غیر از اتاق کودکان صورت بگیرد.

او اظهار تعجب کرده که چگونه چنین کتابی که مغایر با فرهنگ ایرانی اسلامی است  و توضیح آشکار آمیزش جنسی ، استمناء و هم جنس بازی است در ایران بدون مخالفت و مقاومت مسئولین ، مجوز گرفته ، منتشر شده  و به این راحتی به فروش می رسد و هیچ دستگاهی در قبال آن احساس مسئولیت نمی کند  . این منتقد ، دین ندارد ولی شرافت انسانی او سبب شده برای کودکان کشورش احساس مسئولیت کند و از آنسوی دنیا اعتراضش را بگوید و این حرکت را  ولنگاری فرهنگی بنامد   . چرا این میزان از فهم و شرافت انسانی ، در آن مؤسسه آموزشی وآن ناشر و آن مترجم و کسی که مجوز انتشار داده وجود ندارد ؟ 

  اگر دین ندارید و با آموزه های دینی مخالفید حد اقل انسان  باشید و شرافت انسانی را مراعات کنید . تخریب روح و روان کودکان بی گناه و ایجاد اختلال در سلامت جسم و جان آنها  چه نفعی برای شما دارد ؟ اگر  این اقدامات  ،خطائی از روی حسن نیت بوده ، خطای خود را جبران و راه خود را اصلاح  کنید . شک نیست که آموزش مسائل جنسی به کودکان لازم است و اکثرشما با نیت خیر قدم در این راه گذاشته اید و شک نیست که  در گذشته در این حوزه تفریط داشته ایم ولی اینها دلیل نیست که حالا با افراط ، کار را خراب تر کنیم .

وقتی سازمان یونسکو می گوید ، برای آموزش مسائل جنسی به کودک رعایت گروه سنی  و رعایت فرهنگ بومی ضروری است چرا شما درست در جهت عکس آن حرکت می کنید . اینگونه حرکت های افراطی اگر چه ممکن است چند روزی همفکران شما را غرق در هیجان و شادی کند ، ولی جامعه را دچار وحشت می کند و کل برنامه آموزش مسائل جنسی به کودکان را برای مدت ها دچار وقفه خواهد کرد . شورای فرهنگی زنان و خانواده علاوه بر مسئولیت سیاستگزاری ، مسئولیت ایجاد هماهنگی در اجرای برنامه های فرهنگی مربوط به کودک را نیز به عهده دارد . باید مانع  پراکندگی و بی سامانی در این امر مهم شود . 

باید علاوه بر سیاستگزاری در این حوزه ، آگاهی  لازم را به دستگاه ها ، مربیان و پدر و مادرها ئی که گمان می کنند اینگونه آموزشهای غیر علمی مورد تأیید آن شورا است بدهند ،باید  کتابها و مقالات علمی ومفید ومراجع معتبر و تخصصی این رشته را معرفی و ترویج کنند و مانع  گسترش بازار سیاه شوند .