دکتر آمریکایی به خانهات برگرد
تیتر بالا یکی از شعارنوشتههایی است که پشت در اتاق دکتر چمران در اهواز زده بودند. داستان چمران داستان غریبی است. او زندگی بسیار متلاطمی داشت از زمانی که به نهضت خداپرستان سوسیالیست گرایش داشت تا زمانی که به آمریکا رفت تا زمانی که به لبنان رفت و پردهی پایانی زندگیاش در ایران پس از انقلاب.
شاید اگر چمران ۳۱ خرداد ۶۰ شهید نمیشد روزهای بسیار سختتری در انتظارش بود، روزهایی که او را در یک تنگنای شدید سیاسی قرار میداد. برخی انقلابیها دلایلشان را برای بدبینی به چمران کافی میدانستند. او رفیق و وزیر دفاع بازرگان و از همراهان بازرگان در سفر معروف به الجزایر و دیدارش با برژینسکی(مشاور امنیت ملی جیمیکارتر) در ۱۱ آبان ۵۸ بود. سالها در آمریکا زندگی کرده بود، برای آنها که دشمن شریعتی بودند علاقهی فراوان و رفاقت چمران و شریعتی جرم بود؛ همچنین عشق چمران به امام موسی صدر که برخی او را مخالف امام معرفی میکردند و عامل شاه ایران در لبنان. در کنار این موضعگیریهای سیاسیاش، انتقادش از برخی مسایل در سپاه، مخالفت با اعتبارنامهی حسن آیت در مرداد ۵۹ و … را هم اضافه کنید. حالا اگر او در فضای پرتنش پس از ۳۱ خرداد زنده میماند معلوم نبود دچار چه تنشهایی میشد.
این تنشها حتی میتوانست پس از مرگ او نیز ادامه پیدا کند اما پیام امام(اول تیر ۶۰) برای شهادتش شاید جرات را از بسیاری از منتقدان چمران گرفت؛ «او جنگجویى پرهیزکار و معلمى متعهد بود که کشور اسلامى ما به او و امثال او احتیاج مبرم داشت… هنر آن است که بیهیاهوهای سیاسى و خودنماییهاى شیطانى براى خدا به جهاد برخیزد و خود را فداى هدف کند نه هوى، و این هنر مردان خداست.»
البته برخی نیز پشیمان شدند و دریافتند دلایلی که برای بدبینی به چمران داشتند کافی نبوده است و خدا میداند شبیه این دلایل، چه بسیار افرادی را که از صحنه خارج نکرده است.
در جبههی جنوب، سپاه خوزستان به شدت با چمران اختلاف داشت. ابتدای جنگ و در زمان فرماندهی پرتنش بنی صدر بر نیروهای مسلح علی شمخانی، فرمانده وقت سپاه خوزستان، جمله معروفی دارد؛ «ما یک دشمن داشتیم به نام عراق، یک مخالف داشتیم به نام ارتش و یک رقیب داشتیم به نامه گروه چمران». داوود کریمی فرمانده عملیات جنوب سپاه، چنان علیه چمران سخنرانی میکرد که مخاطبان را شگفتزده میکرد. از سوی دیگر چمران اهل هیاهو علیه مدعیان انقلابیگری نبود؛ اما در دستنوشتههایش حرفهایی کم اما بسیار جدی وجود دارد: «گروهی ادعای انقلابیگری دارند. دیگران را غیرمنطقی، غیرانقلابی، لیبرال… قلمداد میکنند… درحالیکه به سهولت میتوان دید ایشان بیش از هر دشمنی لطمه به انقلاب زدهاند، انقلاب ایران را به لب پرتگاه سقوط کشاندهاند، همه مردم را از انقلاب زده کردهاند، هرجومرج و آشوب و بینظمی در نظر آنان انقلاب معنی میدهد و تصور میکنند با بیبرنامگی و شعارهای تند و احساسات کور و کارهای غیرمنطقی میتوانند انقلاب را به پیروزی برسانند… ما میگوییم باید با آمریکا مبارزه کرد، ولی نه در شعار و حرف، بلکه در عمل باید برنامه ریخت و آرام و مستمر و شبانهروزی کار کرد… ما نمیگوییم متخصص بیتقوا را بپذیرید، ولی میگوییم هر بیتقوایی را به صرف آنکه ضدمتخصصین است بر کاری که اصلا نمیداند نگمارید. ما میگوییم متخصصین زیادی در این کشور هستند که تقوای آنها به مراتب زیادتر از مدعیان انقلابی و تقوا است، به جرم آنکه آنها متخصص و غربرفته هستند آنها را زیردست و زبون نکنید…. تقوا چیست؟ آیا ریشگذاشتن است؟ آیا ادعاهای گزاف بافتن است؟ کسانی ادعای تقوا میکنند که در نظر من بیتقواترین آدمها هستند، اسم اسلام و انقلاب را ضایع میکنند، دروغ، تهمت، شارلاتانی، زدوبند و حقهبازی، لجنمالکردن مردم بیگناه، شایعه دروغ ساختن و مخالفین خود را با قلدری و زرنگی از میدان به در بردن، … اینها متقی نیستند… ما را لیبرال، نوکر آمریکا، غربزده، متخصص بیتقوا و غیره میخوانند.»
نکتهی آخر اینکه هم حاج داوود کریمی شهید شده و هم مصطفی چمران و انشاءالله هر دو غرق در رحمت الهی هستند. آیا اگر ما بیاییم حوادث آن روز را بشکافیم، ضعف و قوت دو طرف را بیرون بکشیم و از آنها تجربه بسازیم، بیحرمتی در حق این شهیدان است یا خدمت به جامعه؟ دوستانی که این روزها با توصیهی مهربانانه، غیرمهربانانه، تهدید، تهمت و هرآنچه میتوانند مرا از نوشتن بر حذر میدارند لطفا قدری بیشتر به این موضوعات بیاندیشند.
– جملات چمران از کتاب حماسه، عشق و عرفان آمده است.
– توضیح تصویر: مصطفی چمران، احسان شریعتی و ابراهیم یزدی، مزار دکتر علی شریعتی، خیابان کناری حرم حضرت زینب سلاماللهعلیها، دمشق، سوریه
- ۹۶/۰۳/۳۱