ریپورتر

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

۱۰۹ مطلب با موضوع «تاریخی» ثبت شده است

۰۱
اسفند

۱۹۶ سال پیش در چنین روزی، معاده ننگین ایران و روس موسوم به «عهدنامه ترکمانچای» به امضای نمایندگان دو کشور رسید. سندی از بی‌کفایتی قاجاریه که نسخه آن هنوز هم موجود است.

به گزارش فارس، در زمان فتحعلی شاه قاجار، دو دوره جنگ بین ایران و روسیه درگرفت که هر دو جنگ باشکست ایران به پایان رسید.

۳۰
بهمن

آیت‌الله محمد یزدی در مصاحبه با تاریخ شفاهی از چگونگی آشنایی خود با آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی از سال ٤٢ تا اختلافات‌شان بر سر مسائل فقهی و مدیریتی کشور سخن گفته است.

آشنایی با آقای هاشمی پس از بازداشت امام

من نخستین جایی که با ایشان از نزدیک ارتباط برقرار کردم در فاصله بازداشت حضرت امام و تبعیدشان بود که جلسه‌ای تشکیل شد و نامه‌های فراوانی که از اشخاص مختلف برای امام آمده بود و باید پاسخ داده می‌شد. دفتری تشکیل شد که این نامه‌ها را پاسخ دهد. در یک جلسه مشترکی دو، سه نفر شدیم و از جمله آقای هاشمی در آن حضور داشت. من و آقای هاشمی و یک نفر دیگر بودند. همه نامه‌ها را آنجا آوردند و بعد یکی یکی تصمیم می‌گرفتیم که چه عناوینی برای پاسخ به نامه‌ها بگذاریم.

۱۶
بهمن

زندان«کمیته مشترک ضد خرابکاری» معروف ترین زندان برای مبارزان انقلاب اسلامی است؛ این زندان به واسطه ساختمان عجیبش محل دردناکترین شکنجه ها بوده است و حالا۱۳ سال است که موزه عبرت نام گرفته است.

۰۹
بهمن

از او به عنوان بن‌بست شکن در این عرصه نام می‌بردند. وی پایه‌گذار سازمان رزم سپاه بود. او بنیان‌گذار تفکر انقلابی جنگ بود که به‌جای تکیه بر تجهیزات نظامی، بر ایمان، فرهنگ علوی و عاشورایی تکیه کرد و فکر و اندیشه را مبنای شکست بن‌بست‌های جنگ قرار داد. حسن باقری ادبیات جنگ را تغییر داد...

۱۱
دی

8 2سال پیش امام خمینی (ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی با ارسال نامه ای به گورباچف  رهبر وقت اتحاد جماهیر شوروی او را به اسلام فراخواند و از رفتن به سوی غرب برای حل مشکلات اردوگاه سوسیالیزم برحذر داشت.

این پیام را حضرت آیت الله جوادی آملی فیلسوف برجسته حکیم متاله و یک فقیه عالیقدر- که آوازه شهرت علمی او از مرزهای جمهوری اسلامی فراتر رفته و چون مشعلی فروزان در جهان علم و اندیشه نورافشانی می کند- به مسکو برد. آیت الله جوادی آملی را دکتر محمد جواد لاریجانی که آن هنگام یک دیپلمات برجسته در وزارت خارجه بود همراهی می کرد . لاریجانی خود یک ریاضیدان برجسته و یک فیلسوف است؛ آثار علمی و عملی نشان می دهد که وی در شمار یکی از دانشمندان برجسته کشور است .

از این مهمتر این هیئت  را زنی همراهی می کرد که اسوه و نماد زنان انقلابی کشور بود . مرحوم مرضیه حدیدچی دباغ به دستور امام (ره) همراه این هیئت  به مسکو رفت تا به عنوان نماد یک زن انقلابی و اسلامی در تفهیم این پیام تاریخی بخشی از تصویری باشد که در تاریخ ایران وجهان به عنوان صدور انقلاب ثبت می کند.

پیام تاریخی امام به گورباچف را می توان در 10 جمله زیر خلاصه کرد:

1- مشکل شما عدم اعتقاد به خدا و مبارزه طولانی و بیهوده با خداست.

2-برخورد واقعی با قضایای جهانی جز از طریق دین میسر نیست.

3-خدازدایی و دین زدایی از جامعه بزرگترین ضربه را به  مردم شوروی وارد کرده است در این مقوله تجدیدنظر کنید.

4- با مادیت نمی توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسی ترین درد جامعه بشری است به درآورد.

5-مارکسیسم سالیان دراز فرزندان انقلابی جهان را در حصارهای آهنین زندانی کرده است.

6- مشکل شما مسئله مالکیت ،  اقتصاد و آزادی نیست باید به حقیقت روی ‌آورید.

7-با شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید.

8-باید به حقیقت روی آورید . اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نیست.

9-ادراک شهودی انسان از حقیقت خویش مبرا از حس است.

10- از شما می خواهم درباره اسلام تحقیق کنید . جمهوری اسلامی ایران خلأ اعتقادی شما را می تواند پرکند. پناه بردن به کانون سرمایه داری غرب دردی را دوا نمی کند.

گورباچف خود دانش آموخته رشته فلسفه بود . لذا امام در این پیام با معرفی فارابی ، بوعلی سینا ، سهروردی ، ملاصدرا و محی الدین بحرینی دریچه ای برای او گشود تا درک حقیقت انسان ، جهان ، تاریخ و جامعه را از زاویه دید فیلسوفان الهی را نشان دهد.
گورباچف فرصت زیادی برای تصمیم گیری و تصمیم سازی بر اساس یک چارچوب فلسفی جدید نداشت . از یک سو او گرفتار اندیشه های منحط الحادی مارکسیسم بود که نزدیک به یک قرن دماغ اندیشه مردم شوروی را آزار می‌داد از سوی دیگر گرفتار سرویس های فعال موساد و سیا بود که ارکان قدرت در مسکو را متزلزل کرده بودند و جای پای آنها در دانشگاه، رسانه، رساند. سلسله مراتب قدرت در حزب کمونیست حتی در ارتش و دستگاه اطلاعاتی دیده می‌شود .

درست 3 سال بعد از ارسال این پیام امپراتوری 70 ساله کمونیستها در شوروی متلاشی شد و آمریکایی ها مرتب لیبرالیسم را به عنوان راه فرار از بن بست مارکسیسم به روس ها آدرس می دادند، هر چند در این نامه تاریخی گورباچف مخاطب امام بود، اما متن نامه نشان می دهد همه کسانی که در بن بست اندیشه های منحط مارکسیسم گیر کرده بودند مخاطب این نامه بودند. این نامه بذرهای پاکی را در اذهان نیمی از مردم جهان که به غلط به کژراهه مارکسیسم رفته بودند پاشید و آثار و نتایج آن را اکنون به طور ملموس می توان مشاهده کرد.

امروز ظهور فیلسوفانی چون الکساندر دوگین و حلقه فکری او در دانشگاه های روسیه نشانه ثمردهی آن بذر پاک است . فیلسوفانی که در چند و چون قدرت در مسکو و هدایت آن در جهان امروز نقش تعیین کننده دارند.امروز اگر در سوریه نیروهای  نظامی روسیه در کنار مقاومت علیه شقاوت غرب دیده می شود یک زیربنای فکری و تئوریک دارد. صرفا یک راهبرد سیاسی و نظامی موقت نیست.
 

***

رهبر معظم انقلاب اسلامی با تاسی به امام خمینی (ره) و با درک نیازهای فکری و تئوریک غرب بهمن 93 و آذر 94 دو نامه خطاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی ارسال فرمودند.

امروز در غرب سیاستمدار و زمامدار منصف و جویای حقیقتی وجود ندارد که رهبری نامه خود را خطاب به آنها بنویسد و همانند نامه امام (ره) به گورباچف ، آسیب شناسی دردهای جانکاه امروز جوامع غربی را مطرح و برای آن نسخه ارائه دهد لذا ایشان مجبور شدند نامه خود را خطاب به جوانان جوامع غربی بنویسند.

پس از تلاشی اردوگاه سوسیالیسم، اسلام چون مشعلی فروزان فرا راه تاریکی مسیرهایی که مردم مغرب زمین رفته بودند رخ نشان داد. شیاطین غربی به ویژه شیطان بزرگ با راه اندازی خط تولید فکری داعش و جریان تکفیری در این مقام برآمدند که تصویری زشت و موهن و قرون وسطایی از اسلام  ارائه دهند. رهبر انقلاب با اعلام زنگ بیدارباش جوامع غربی را متوجه این فریب نمودند و از جوانان غربی خواستند اسلام و پیامبر اعظم (ص) را بدون روتوش سرویس‌های اطلاعاتی و عملیاتی دولت هایی که در آن به سر می برند مطالعه کنند تا حقیقت اسلام را دریابند.

رهبر انقلاب در این پیام ها از مظلومیت مردم فلسطین و ستمی که به این ملت تا کنون رفته سخن گفتند . رهبر انقلاب از خطر تروریسم و نقش غرب در پدیداری این تبهکاری جدید پرده برداشتند. رهبر انقلاب در این پیام ها از پرخاشگری و بی بندوباری اخلاقی سخن گفتند و آنها را از فرهنگ مبتذل ، ستیزه جو و معناگریز برحذر داشتند.

نکات مهم و کلیدی در این دو پیام آمده است که در وقت خود صاحب نظران به آن  اشاره کردند. کلمات نورانی رهبری در این دو نامه همانند بذری را
می ماند که در جوامع غربی در قلوب جوانان پاشیده شده است شاید یک دهه طول بکشد آثار وجودی خود را نشان دهد. ما در آینده شاهد شکل گیری جنبش های مردمی خواهیم بود که اساس ارزشهای منحط جوامع غربی را هدف قرار دهند و از روی آن عبور کنند ، این روزها خیلی دور نیست جوامع غربی امروز روی سه عنصر شهوت ، قدرت و ثروت تکیه دارند . این سه عنصر تکیه گاه خوبی برای مشروعیت و مقبولیت حکومت نیست .

تاریخ بشر نشان داده است این وضعیت قابل دوام نیست . تاریخ قوم لوط ، ثمود ، عاد و... نشان می دهد که این نوع جوامع در معرض فروپاشی هستند.

۱۱
دی

در طول تاریخ انسان‌ها از روش‌های متعددی برای شکنجه و اعدام مجرمین استفاده می‌کردند.

به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان؛ در طول تاریخ انسان‌ها برای مجازات مجرمان راه‌های زیادی را امتحان کرده‌اند که بسیاری از این روش‎‎‌ها وحشیانه بوده است. در این خبر به چندین روش اعدام وحشیانه و دردناک اشاره می‌کینم.

بستن به صلیب
یکی از وحشیانه‌ترین و دردناک‌ترین روش‌های اعدام باستان مصلوب شدن است. در این روش که بیشتر در روم باستان انجام شده فرد اعدامی به بالای صلیب رفته و توسط میخ یا طناب به آن بسته و نهایتا بر اثر گرسنگی و یا خونریزی جان می‌داد.

وحشیانه‌ترین روش‌های اعدام در تاریخ جهان +تصاویر
 
سلاخی کردن
سلاخی کردن یکی از روش‌های غیر انسانی برای اعدام در قرون وسطی بوده است. در این روش پوسن محکوم به اعدام را که به‌هوش و زنده بود را از گوشت و استخوانش جدا نموده و برای درد بیشتر مجرم بر روی گوشت او نمک می‌ریختند.
 
وحشیانه‌ترین روش‌های اعدام در تاریخ جهان +تصاویر
 
چرخ کاترین
در این روش که از یونان باستان سرچشمه گرفته است شخص را بر روی گردونی بسته و جلاد با میله آهنی یا تکه چوبی سخت بر روی بدن مجرم کوبیده تا استخوان‌هایش خرد شوند و محکوم از شدت درد جان دهد.
 
وحشیانه‌ترین روش‌های اعدام در تاریخ جهان +تصاویر
 
تکه تکه کردن
در این نوع از اعدام که بیشتر در کشور‌های انگلستان، هلند، بلژیک و ژاپن انجام شده است دزد یا فرد خطاکار را بسته و اعضای بدن او را از تنش جدا می‌کردند. جلادان برای شروع، شکم مجرم را دریده و اعضای داخلی را بیرون می‌کشیدند.
 
وحشیانه‌ترین روش‌های اعدام در تاریخ جهان +تصاویر
 
خرد کردن
"خرد کردن" بیش از 4000 سال در کشورهای جنوب شرقی آسیا مورد استفاده قرار می‌گرفت. در این روش اعدامی را به تکه سنگ صافی بسته و سپس به فیل آموزش دیده فرمان می‌دادند که از روی سر مجرم رد شود.
 
وحشیانه‌ترین روش‌های اعدام در تاریخ جهان +تصاویر
 
سوزادن
همانطور که از عنوان پیداست جلاد مجرم را از پا آتش زده و آتش کم کم تمام بدن فرد را دربر می‌گرفت. رم باستان، انگلستان و آمریکای شمالی از جمله مناطقی بودند که در گذشته این روش را برای مجازات مجرمین انتخاب کرده‌اند.
 
وحشیانه‌ترین روش‌های اعدام در تاریخ جهان +تصاویر
 
مرگ با اره
در این روش وحشیانه فرد را وارونه و از پا آویزان و سپس با اره او را به دو قسمت تبدیل می‌کردند. این روش در اسپانیا، روم باستان و بخشی از آسیا انجام شده است.
 
وحشیانه‌ترین روش‌های اعدام در تاریخ جهان +تصاویر
 
بستن به اسب
مجرم پس از آنکه دستانش از پشت بسته شد، پایش را به اسب بسته و او را در زمین‌های سنگی کشیده تا بر اثر جراحت جان دهد.
 
وحشیانه‌ترین روش‌های اعدام در تاریخ جهان +تصاویر
۱۴
آبان

در سفر به تیس می‌توانید «پیل بند» و «غارهای بان مسیتی» و نقاشی‌های عجیب و غریب آن را ببینید. چاه باستانی «تیس کوپان» و گورهای مرموز «تپه نهادی» و قلعه پرتغالی‌ها هم از جاذبه‌های گردشگری این روستا به شمار می‌آیند که دیدن آنها خالی از لطف نیست.

به گزارش فردا، تیس روستایی باستانی بازمانده از دوره هخامنشیان است که در استان سیستان و بلوچستان قرار دارد، در ناحیه‌ای کوهپایه‌ای در شمال غربی چابهار که در آن مقبره‎های جنانی گچ که به باور محلی‌ها محل سکونت جن‌ها بوده است به چشم می‌خورد. بندر قدیمى تیس سابقه‏‌اى چندین هزارساله دارد. قدمت این روستا را ۲۵۰۰ سال برآورد می‌کنند و نام آن در کتاب‌های مربوط به فتوحات اسکندر مقدونی به عنوان «تیز» مشهور بوده که به مرور زمان به تیس تبدیل شده است. در آثار مورخین و جغرافی‌دانان دوره اسلامی از جمله «مقدسی» (مورخ سده چهارم ه.ق) از آن به عنوان «بندر تزیا» یا «تسی»، یاد شده، که در مسیر راه دریایی کرانه‌های جنوبی ایران قرار داشته است و مرکز تجارت شکر ایالات مکران و گندم سیستان بوده است. در ادامه این مطلب را به نقل از بیتوته بخوانید.
 
سفری به سکونت‌گاه جن‌ها در چابهار

 تیس، امروز روستایی است که در محدوده منطقه آزاد چابهار قرارگرفته و در مسیر ارتباطی جابهار- کنارک به عنوان یک مقصد گردشگری شناخته می‌شود. با قلعه ها، قبور و چاه‌های باستانی که از وجود تمدنی بسیار قدیمی حکایت می کنند. رودخانه‌ «لاوری» از میان‌ روستا می‌گذرد و «خلیج‌ چابهار» در غرب‌ آن‌ قرار دارد. با تمام این‌ها، تیس یک روستای کوهپایه‌ای به شمار می آید.

کجا برویم؟
در سفر به تیس می‌توانید «پیل بند» و «غارهای بان مسیتی» و نقاشی‌های عجیب و غریب آن را ببینید. چاه باستانی «تیس کوپان» و گورهای مرموز «تپه نهادی» و قلعه پرتغالی‌ها هم از جاذبه‌های گردشگری این روستا به شمار می‌آیند که دیدن آنها خالی از لطف نیست. بله! قلعه پرتغالی‌ها! این قلعه البته هیچ ارتباطی به قلعه پرتغالی‌های هرمزگان ندارد. در جنوب ایران قلعه‌های زیادی وجود دارد که بانیان آنها پرتغالی‌ها بوده‌اند. این کشور نخستین کشور استعمارگرى بود که در سال ۹۱۲ ه.ق (۱۵۰۶م) به دریاى مکران حمله کردند و به فرماندهى آلبوکرک بر چابهار و تیس تسلط یافتند و تا سال ۱۰۳۱ ه.ق چیرگى خود را حفظ کردند. انگلیسی‌ها بعد از پرتغالى‏ها در قرن ۱۷ میلادى و در سال ۱۶۱۶م. (۱۰۲۶ه.ق) به این منطقه وارد شدند.
 
سفری به سکونت‌گاه جن‌ها در چابهار

معماری بنا به ویژه اتاق‌ها و ایوان‌ها به کاروانسرای شاه عباسی بیستون شباهت دارد. در سه طرف حیاط، حره‌ها و اتاق‌هایی قرار دارند. آثار دو برج بزرگ در طرفین ساحلی بنا دیده می‌شود. برج سمت راست شامل یک اتاق، ایوان و شاه‌نشین است که بر روی هرمی مکعب مستطیل، پی‌سازی شده و یک برج با منار بر روی آن قرار گرفته است. مصالح به کار رفته در ساخت قلعه شامل آجر، سنگ و گچ است. آثار و تزییناتی از آجر و سنگ نیز، در اطراف گلدسته‌ها باقی مانده است. مناره مذکور با ارتفاع ۵/۶ متر کاربرد دیدبانی داشته و برد دهانه خلیج تیس اشراف دارد. سبک معماری و نوع مصالح به کار رفته در مناره به سبک سلجوقی است. تعمیرات بعدی آن به سبک صفوی و قاجاری صورت گرفته است. آثاری از بقایای آب‌انبارهایی از سنگ و ساروج و گچ نیز قابل مشاهده است.

در بیرون دیوار بلند قلعه، آثار چاهی به جا مانده که در سنگ و صخره کنده شده و لبه آن با استفاده از سنگ و ساروج محکم شده است. در سقف قلعه از چوب‌هایی استفاده شده که از نقاط دیگر آورده شده‌اند. تزیینات دور منار و آجرچینی به سبک تزیینات مناره‌های دوره سلجوقی است.

قلعه بلوچ گت: قلعه بلوچ گت هم یکی دیگر از قلعه هایی است که می توانید آثار آن را بر بالای کوهی مرتفع ببینید. در داخل قلعه، بقایای دو مقبره هرمی برجسته از سنگ و ساروج و مشابه مقابر اسلامی دیده می‌شود. آثاری از حصار و باروی قلعه نیز، در پیرامون محوطه اصلی و اطراف دژ فوقانی به جا مانده است. چندین چاه به منظور تأمین آب مورد نیاز، در صخره حفر شده‌اند. در روی قلعه آب انبارهایی از سنگ و ساروج و گچ، در درون صخره تعبیه شده که آب مورد نیاز را از پای قلعه به داخل این آب انبارها هدایت می‌کرده‌اند. این قلعه دارای موقعیتی ممتاز با دید کافی به دریا و دور از دسترسی مهاجمان بوده است.
 
سفری به سکونت‌گاه جن‌ها در چابهار

غارهای بان مسیتی: در دامنه کوه شهباز بند، یک غار طبیعی و دو غار مصنوعی در کنار هم واقع شده‌اند. مجموعه این غارها، در زبان محلی به نام «بان مسیتی» نامیده می‌شوند. غار اول، طبیعی و به صورت نیم دایره است که با تراشیدن دیواره کوه، داخل غار و دهانه آن توسعه پیدا کرده است. درون غار مقبره کوچکی با دیواره‌های گچی و سفید رنگ وجود دارد که گنبدی کوچک بر فراز آن احداث شده است. در ورودی مقبره رو به دره تیس و به موازات دهانه ورودی غار واقع شده است. بر روی دیواره‌های مقبره با جوهر قرمز و بنفش خطوط و علاماتی نقش گردیده که به خط گجراتی و هندی شبیه است.
 
سفری به سکونت‌گاه جن‌ها در چابهار

یک غار مصنوعی در سمت راست غار طبیعی به فاصله هفت قدم قرار دارد که آثار تراش به خوبی در آن آشکار است. دهانه مخروبه آن، هشتاد سانتی‌متر ارتفاع دارد و سقف آن کوتاه است. به فاصله ۵۰ متر در سمت چپ غار اصلی، غار سوم قرار دارد که طول دهانه قوسی آن حدود ۲۰ متر است. ظاهراً این غارها جزو یک واحد تأسیساتی ساختمان بوده و به منزله حجره‌ها و توقفگاه‌هایی برای معبد یا پرستشگاه بوده است. از سطح زمین تا دهانه غار، پله‌کانی وجود داشته که آثار آن باقی مانده است.

کوه و دریا: دور تا دور تیس را ارتفاعات‌ شهباز و لاوری‌، احاطه‌ کرده‌‌اند‌ و کوه های مینیاتوری این روستا یکی از دیدنی ترین و منحصر به فردترین جاذبه های گردشگری آسیا به شمار می‌رود.

ساحل تیس به دلیل آنکه عمق آب تا فاصله صدها متر تقریباً یکسان و کمتر از قد طبیعی انسان است، ‌موقعیت منحصر به فردی دارد. سدهای تیس در دو طرف دماغه قراردارند که قلعه تیس بر روی آن واقع است. آثار این سدها به ارتفاع ۲۰ سانتیمتر باقی است و در ساخت آنها از سنگ‌های تراشیده شده و سنگ های دریایی تیز و بلند ملات ساروج استفاده شده است. تقریباُ این سدها هشت متر ارتفاع داشته‌اند که ۶/۴ متر آن به مرور زمان در زیر ماسه های ساحلی مدفون شده است. انتهای یکی از آنها به کوه پیل بند و دیگری به کوه شهباز بند منتهی می شده که به عنوان مانعی از هدر رفتن آب شیرین ناشی از باران جلوگیری می‌کرده‌اند.
 
سفری به سکونت‌گاه جن‌ها در چابهار

بد نیست بدانید که در مسیر جاده کنارک و چابهار و در ۹ کیلومتری شهر و در داخل محدوده سازمان، ‌ساحل تیس با آلاچیق و ‌سینمای روباز و رستوران محوطه اقامتی دلپذیری را فراهم آورده است.

چه بخریم؟
اگر گذارتان به تیس افتاد فراموش نکنید که از صنایع دستی این روستا سوغات ببرید. صنایع دستی این روستا سوزن دوزی است و علاوه بر آن، آبزیان تاکسیدرمی شده، ادویه محلی، گل رس گل‌افشان، حصیرهای بافته شده، انواع و اقسام زیورآلات زنانه (که از گوش ماهی یا صدف‌های ریز تولید می‌شوند) و خوراکی‌های محلی هم از دیگر سوغات این شهر هستند.

چه بخوریم؟
برای خورد و خوراکتان هم در تیس می‌توانید سراغ غذاهای محلی این روستا بروید و قلیه ماهی، پکوره، شیلانچ، مربای خرما، حلوای خرما، میگو پلو و سبزی پلو با ماهی را امتحان کنید.
۱۴
مهر

عکس ۱۲‌ سالگی تنها نشانه به‌ جای‌ مانده از «ام‌خاقان» است؛ زنی که در تاریخ با روایت زندگی نزدیکانش، تصویری بدنام و مخدوش به یادگار گذاشته است؛ دختر بزرگ امیرکبیر و عزت‌الدوله، نوه مهدعلیا، خواهرزاده ناصرالدین شاه، همسر مظفرالدین شاه، مادر محمدعلی شاه... ردپایی از تاج‌الملوک فراهانی است که ۱۰ مهر ۱۲۸۷، چند ماه بعد از تبعید فرزندش از ایران در راه رسیدن به او با بیماری درگذشت.

تاریخ ایرانی نوشت: «در تاریخ ناگفته ایران زنان زیادی هستند که جز نام، نشانه دیگری از آنها نداریم. زنانی که به دنیا می‌آمدند تا پشت درهای بسته حرمسراها زندگی کنند و به عقد مردی درآیند و پشت همان درهای بسته بمیرند؛ بدون این که کسی حتی نام آنها را بداند اما همه این زن‌ها، این مرز تولد تا مرگ را بدون تأثیرگذاری در روند تاریخ طی نمی‌کردند.

یکی از این زنان تاج‌الملوک ملقب به ام‌خاقان است؛ زنی که بی‌تردید وجودش در شکل‌گیری بخشی از تاریخ معاصر مؤثر بوده است. آنچه او را مشهور می‌کند، گزارش‌هایی است که در روزنامه‌های دوران مشروطه نوشته شده و به او نسبت‌های غیراخلاقی داده شده است. شاید هیچ زنی به اندازه ام‌خاقان نباشد که به صراحت در روزنامه‌ها متهم به خیانت شده و این نسبت به جایی رسیده بود که محمدعلی شاه را فرزند مظفرالدین شاه ندانسته و او را فرزندی زنازاده می‌دانند.

با این همه هیچ روایت مدونی از زندگی‌اش وجود ندارد و هر چه از او می‌دانیم به اعتبار وابستگان به اوست. می‌دانیم که او دختر امیرکبیر و عزت‌الدوله، خواهر ناصرالدین شاه، بوده و از سمت مادری، نوه مهدعلیا، یکی از قدرتمندترین زنان تاریخ معاصر بوده است. مادرش، عزت‌الدوله هم زنی جسور بوده و بسیاری از کسانی که با او دیدار کردند، معتقد بودند زنی بی‌پروا با زبانی بسیار تند بوده که حتی شاه نیز از آن در امان نمانده بود.

او زنی است که از شاهزاده‌ای که ولیعهد رسمی است، طلاق می‌گیرد و فرزندانش را که یکی از آنها ولیعهد بعدی است از پدر می‌گیرد و بار دیگر ازدواج می‌کند. اینها نشانه‌هایی هستند که نشان می‌دهند ام‌خاقان، زنی حرم‌نشین و مستوره نبوده و اگر چه تلاشی برای این که پا جای پای مهدعلیا بگذارد، ندارد اما بخش‌هایی از اخلاق‌های او را به میراث می‌برد که رسانه‌های دوران مشروطه جسارت می‌کنند تا به او بدترین تهمت‌ها را بزنند اما این تنها جرم او نبود که نخواسته بود با فرزند قاتل پدرش زندگی کند. همچنین مادر شاهی بودن که مخالف خواست عمومی مردم برای حکومت مشروطه بود نیز دلیل بیشتری برای تهمت‌هایی است که نام ام‌خاقان را با خود همراه کرد. او همچنین نقطه تداوم سلطنت قاجاریه بعد از مشروطه بود و این نکته‌ای است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت.

زندگی ام‌خاقان هیچگاه درست روایت نشده است و همه چیز درست مانند پازلی چند هزار تکه کنار هم قرار می‌گیرند. این نوشته نیز چهل‌تکه‌ای است از بخش‌هایی از زندگی ام‌خاقان به روایت زندگی دیگران.

دختر اتابک
نخستین قطعه پازل زندگی‌ ام‌خاقان با تولد او در خانه اتابک اعظم، میرزاتقی‌خان امیرکبیر پیدا می‌شود. او نخستین فرزند مشترک امیرکبیر و عزت‌الدوله، خواهر ناصرالدین شاه قاجار، است. ناصرالدین شاه که در سفر میان تبریز تا تهران مرید امیرنظام می‌شود، در نخستین حکمی که پس از تاجگذاری می‌دهد، میرزاتقی‌خان فراهانی را با لقب اتابک‌ اعظم به عنوان صدراعظم منصوب می‌کند. او همچنین برای به دست آوردن بیشتر دل این صدراعظم جدی و کاربلد، هم لقب امیرکبیر به او داد و هم تنها خواهر تنی‌اش را به عقدش درآورد. این ازدواج که در سال اول سلطنت ناصرالدین شاه رخ داد، نخستین بخش از زندگی‌ ام‌خاقان را شکل می‌دهد.

در نامه‌ای که امیرکبیر به ناصرالدین شاه می‌فرستد، خبر تولد نوزاد دختری را به او اعلام می‌کند؛ دختری که به نظر می‌رسد بسیار سخت به دنیا آمده و مادر را آن‌ طور که امیر نوشته، زحمت زیادی داده است: «قربان خاکپای همایون مبارکت شوم. دستخط همایون زیارت شد. احوال این غلام را استفسار فرموده بودید از تصدق سر سرکار همایون٬ خوب و مشغول دعاگویی هستم. ملکزاده دیشب بعد از زحمت زیاد و بی‌خواب ماندن همه٬ یک نفر کنیز برای خانه‌زادی قبله عالم روحنا فداه زاییدند.» این تنها سند تولد دختری است که تا مدت‌ها کسی نمی‌داند نامش چیست و حتی در چه تاریخی این نامه نگاشته شده است اما قرائن موجود و رابطه امیر با شاه نشان می‌دهد که باید حدود سال ۱۲۶۵ یا ۱۲۶۶ یعنی اولین سال و شاید هم سال دوم سلطنت ناصرالدین باشد.

باز از خلال نامه‌های امیرکبیر است که متوجه می‌شویم این دختر هنوز شیرخواره است که ملکزاده خانم فرزند دیگری را باردار است؛ فرزندی که هر چند امیر آرزو می‌کند غلام خانزاد شاه شود اما دختر دیگری می‌شود که بعدها نامش به عنوان همدم‌الملوک ثبت می‌شود.

تاج‌الملوک هنوز به سن سه سالگی نرسیده بود که بر اثر اختلاف میان پدر و مادربزرگش، این مهدعلیا، مادربزرگش است که پیروز شده و حکم عزل و تبعید امیرکبیر را از ناصرالدین شاه می‌گیرد. در روایت‌هایی که از تبعید امیرکبیر ثبت شده، اشاره مستقیمی به دخترانش نشده است اما می‌دانیم که عزت‌الدوله، شوهر را رها نکرد تا به تنهایی به کاشان برود. ناصرالدین شاه از او می‌خواهد که با دو دخترش در تهران بماند و او می‌گوید که حاضر نیست همسرش را تنها بگذارد تا هر بلایی می‌خواهند سرش بیاورند.

این نکته‌ای است که لیدی شیل، همسر سفیر انگلستان نیز در خاطراتش به آن اشاره می‌کند و معتقد است: «موقعی که تصمیم به تبعید او به کاشان گرفته می‌شود، همسرش - خواهر شاه - عزت‌الدوله که زن جوانی هجده‌ساله بود، با وجود ممانعت برادر و مادرش تصمیم گرفت شوهر خود را تا تبعیدگاه همراهی کند و این جز نشان‌دهنده علائق زن و شوهری در میان ایرانیان نبوده است. همین نکته‌ای است که نشان می‌دهد تاج‌الملوک و همدم‌الملوک که بین یک تا سه ساله بودند، همراه آن دو به کاشان می‌روند. نام این دو دختر در حکمی که ناصرالدین شاه برای حفاظت از امیر و عزت‌الدوله و همراهانشان به کاشان می‌دهد هم نیامده است اما در جایی از این حکم به همراهی طبیب همراه این کاروان اشاره می‌شود که از وجود کودکان در آن حکایت دارد.

حضور این دو کودک در کاروان تبعیدی‌های کاشان آن قدر تأثیرگذار است که حتی لیدی شیل، همسر سفیر انگلیس که در عزل امیرکبیر نقش مهمی داشته، دلش به حال آنها می‌سوزد و می‌خواهد که برود و به آنها در سفارت پناهندگی بدهد: «هر دو درون تخت روانی حرکت می‌کردند که در محاصره قراولان قرار داشت. این صحنه بی‌شباهت به تشییع جنازه نبود. به قدری منظره غمناکی داشت که من تاکنون شبیه آن را ندیده بودم و دلم می‌خواست آن‌ قدر جسارت داشتم که پرده تخت روان را کناری بزنم و امیر محبوس را همراه زن جوان و بینوایش و دو بچه کوچک به درون کالسکه خود بیاورم و آنها را به داخل سفارت خودمان ببرم.»

اما تاج‌الملوک خردسال به همراه پدر و مادر به کاشان می‌رود تا ۵۴ روز بعد از عزل پدر، نامه و خلعتی‌ای که سحرگاه می‌رسد، حکم فصد رگ امیر را با خود بیاورد. درباره اتفاقی که صبح روز ۲۰ دی ۱۲۳۰ خورشیدی در حمام فین کاشان رخ داد و امیرکبیر را به کام مرگ برد، روایت‌های زیادی وجود دارد. می‌دانیم مرگ امیرکبیر در روزنامه رسمی در اثر نقرس اعلام شده بود اما این دلیل آن نبود که درون درهای بسته حرم ناصری و در چشم شاه و مادرش، روایت اصلی گفته نشود. مادر چند هفته بعد از خاکسپاری امیر با دو کودکش به تهران بازمی‌گردد و یکسره به دیدار برادر تاجدار می‌رود و در مقابل چشم نمایندگان فرنگی و صدراعظم بعدی، هر چه فحش بلد است، نثار ناصرالدین شاه و مهدعلیا و کسانی که باعث مرگ امیر شدند، می‌کند.

‏کنت دوگوبینو که به نظر می‌رسد یکی از شاهدان این اتفاق بوده، نوشته است عزت‌الدوله که با خاطری سرگشته از کاشان بازگشت، در نخستین دیدارش با شاه «هر چه فحش بود به او داد.» لیدی شیل که به محض رسیدن عزت‌الدوله به تهران برای سرسلامتی به دیدار او رفته، به یاد آورده بود: «در این ملاقات چون بر خلاف انتظار، مادر (مهدعلیا) را هم در اندرون مشاهده کردم، یکه خوردم و از آنجا خارج شدم، زیرا ادب اقتضا نمی‌کرد که شاهزاده‌خانم در حضور ایشان لب به سخن بگشاید. بیوه امیر، زیبا بود و با لباس ماتم ساده به دخترکان دوازده، سیزده ساله شورانگیز شبیه بود تا مادر دو بچه.»

مهدعلیا، سرپرست دختران یتیم
یتیم شدن، نخستین بخش از زندگی ام‌خاقان بود اما این یتیمی وقتی بیشتر معلوم شد که ناصرالدین شاه به خواست مادر به خواهر عزادار و عصبانی خود دستور داد تا با میرزاکاظم، فرزند میرزا آقاخان نوری ازدواج کند؛ ازدواجی که خشم عزت‌الدوله و دخترانش را به شاه بیشتر کرد اما مهدعلیا به این نیز بسنده نکرد و سرپرستی دو دختر عزت‌الدوله را به عهده گرفت و آنها را به خانه همسر تازه دخترش نفرستاد. به نظر می‌رسید با وجود این که مهدعلیا از ازدواج دخترش با آشپززاده قائم‌مقام رضایت نداشت، نمی‌توانست ببیند نوادگانی که حاصل این ازدواج بودند، زیر دست خاندان امیرکبیر یا همسر تازه دخترش بزرگ شوند. از سوی دیگر، امیرکبیر ماترک زیادی برای این دو دختر به جای گذاشته بود و او سرپرستی حفاظت از این ماترک را هم به دست می‌گرفت.

هر چند این موضوع تأیید نشده اما به نظر می‌رسد مهدعلیا همچنین از دیدار دائم عزت‌الدوله با دخترانش هراس داشت. او دخترش را به خوبی می‌شناخت و می‌دانست که از یادآوری داستان مرگ شوهر نمی‌گذرد. این کار دخترانش را بیش از پیش در مقابل مهدعلیا و شاه قرار می‌داد؛ تلاشی که به نظر بی‌ثمر می‌آمد. ام‌خاقان و همدم‌الملوک هر چه بزرگ‌تر می‌شدند، بیشتر به راز قتل پدر پی می‌بردند و نیز خشمگین‌تر می‌شدند.

زندگی در کنار کسانی که حکم به قتل پدرشان داده بودند، شاید سخت‌ترین بخش زندگی این دو دختر به شمار می‌آمد و نفرت را روز به‌ روز بیشتر می‌کرد. این نفرت به جایی رسیده بود که هر دو دختر امیرکبیر بی‌پروا به ناصرالدین شاه می‌گفتند او قاتل پدرشان است. از آن جایی که تاج‌الملوک، دختر بزرگ‌تر بود و خاطره‌های محوی از امیرکبیر به یاد داشت، به نظر می‌رسد نسبت به خواهرش، همدم، با قاتلان پدر شدیدتر مواجه می‌شد.

این حجم از تنفر آن‌ قدر شدید بود که از چشم کسی چون دوگوبینو هم پنهان نماند. او در جایی از خاطراتش نوشته است: «ناصرالدین شاه سعی دارد با دادن اسباب‌بازی به فرزندان عزت‌الدوله، محبت آنها را به خود جلب کند ولی بچه‌ها همیشه به شاه می‌گویند تو همان کسی هستی که به قتل پدرمان حکم دادی. چند ماه پیش، پسر فراشباشی (پسر علیخان) که به سن همان بچه‌هاست با بچه‌های امیر مواجه می‌شود. همین که بچه‌ها او را شناختند به روی او افتادند و با چنگ و ناخن، سر و صورت او را زخمی کردند و به زحمت او را از دست دختران امیر بیرون کشیدند.»

با این همه تاج‌الملوک تا دوازده‌سالگی زیر دست مهدعلیا بزرگ شد و شاهد آن بود که مادرش به عنوان اسباب وزارت، از خانه این صدراعظم به خانه صدراعظم بعدی می‌رفت. او هر چه بزرگ‌تر می‌شد، به وضعیتی که برای پدرش پیش آمده بود، اعتراض می‌کرد؛ اعتراض‌هایی که البته باعث نشد مهدعلیا سرنوشت دیگری برایش در نظر بگیرد.

همسر ولیعهد جوان
اولین خبری که از ازدواج تاج‌الملوک با مظفرالدین شاه است، در خاطرات مسعودمیرزا ظل‌السلطان آمده است. مهدعلیا که سرپرستی دو فرزند دخترش را بر عهده داشت، تصمیم گرفت برای آنها همسرانی از خانواده انتخاب کند.

گزینه‌هایش هم مشخص بودند؛ مظفرالدین میرزا یمین‌السلطنه، ولیعهد حاکم تبریز و مسعود میرزا ظل‌السلطان، پسر بزرگ‌تر ناصرالدین شاه که در آن زمان حاکم مازندران بود.

اما نکته جالب در این انتخاب آن بود که مهدعلیا و ناصرالدین شاه تصمیم گرفتند تاج‌الملوک که دختر بزرگ‌تر بود را به عقد ولیعهد و همدم‌الملوک که دختر کوچکتر بود را به عقد مسعودمیرزا که بزرگ‌تر بود، درآورند. علت چنین انتخابی مشخص نیست اما به نظر می‌رسد به این دلیل که تاج‌الملوک جسارت بیشتری نسبت به خواهرش داشت و عاقل‌تر بود، او را به عقد ولیعهد درآوردند که کمتر کسی گمان می‌برد ۳۵ سال ولیعهدی را دوام بیاورد. تاج‌الملوک ۶ سالی بزرگ‌تر از مظفرالدین میرزا بود زیرا او حدود سال‌های ۱۲۲۷ تا ۲۸ شمسی به دنیا آمده بود.

این در حالی بود که مظفرالدین میرزا که چهارمین فرزند ناصرالدین شاه بود و ولیعهد می‌شد، متولد سوم فروردین ۱۲۳۲ بود و دو سال بعد از کشته شدن امیرکبیر از شکوه‌السلطنه به دنیا آمده بود. مظفرالدین‌میرزا ۵ ساله بود که قاسم‌میرزا، پسر جیران تجریشی فوت کرد و از آن جایی که او بزرگ‌ترین پسری بود که مادری دولو قاجار داشت، توانست برادر بزرگ‌ترش مسعودمیرزا را که تقریبا با تاج‌الملوک همسن بود، پشت سر بگذارد و خطبه ولیعهدی برایش خوانده شود.

مظفرالدین‌میرزا و تاج‌الملوک به عقد یکدیگر درمی‌آیند اما تاج‌الملوک دو سال دیگر پیش مهدعلیا می‌ماند و مظفرالدین‌میرزا به تبریز می‌رود تا در نهایت در جمادی‌الآخر ۱۲۸۴ در مراسم جشن مفصلی که هفت شبانه‌روز طول می‌کشد، راهی حرم ولیعهد می‌شود. او نخستین همسر عقدی مظفرالدین شاه است که به عنوان همسر اصلی در حرم دارالحکومه تبریز مستقر می‌شود.

حاصل این ازدواج، سه فرزند با نام‌های محمدعلی‌میرزا، احمدمیرزا و عزت‌السلطنه است. بر خلاف ازدواج همدم‌السلطنه با ظل‌السلطان، این ازدواج آن‌ طور که معلوم است خیلی به خیر و خوشی ختم نمی‌شود. تاج‌الملوک که بعد از به دنیا آمدن محمدعلی‌میرزا، پسرش، به لقب ام‌خاقان مشهور شد، هیچگاه با مظفرالدین‌میرزا با روی خوش برخورد نکرد.

می‌دانیم که میان او و مظفرالدین شاه اختلاف‌های جدی وجود داشت؛ اختلاف‌هایی که برخی علت آن را حس انتقامی می‌دانند که تاج‌الملوک از خاندان مادری خود بابت کشته شدن پدر داشت اما برخی دیگر هم مانند یحیی دولت‌آبادی معتقدند تاج‌الملوک معلوم‌الحال بوده و به مظفرالدین‌میرزا وفادار نبوده است. البته نظر سومی هم وجود دارد و آن هم این است که برخی منابع، بیماری مظفرالدین‌میرزا و ناتوانی او را در بروز این اختلاف مؤثر می‌دانند. آنچه به این موضوع دامن می‌زد، زمان طولانی تا تولد نخستین فرزند مظفرالدین شاه از این ازدواج بود.

ازدواج مظفرالدین شاه و ام‌خاقان در سال ۱۲۴۲ شمسی در تبریز اتفاق می‌افتد در حالی که محمدعلی شاه اول تیر ۱۲۵۱ به دنیا می‌آید. در این فاصله، فرزند پسر دیگری برای مظفرالدین شاه به دنیا نیامده است و او نخستین فرزند پسر است که بعد از تولد نیز به عنوان ولیعهد دوم انتخاب می‌شود و لقب ام‌خاقان را به مادرش اعطا می‌کند.

تولد محمدعلی‌میرزا از اختلاف مظفرالدین‌میرزا و ام‌خاقان کم نمی‌کند و این دو با وجود تولد دو فرزند دیگر، بیش از پیش با یکدیگر مشکل دارند؛ مشکلاتی که تا زمانی که مهدعلیا زنده است یعنی چهار سال بعد از تولد محمدعلی میرزا پشت دیوارهای حرمسرا مسکوت می‌ماند اما با مرگ مهدعلیا، این اختلاف‌ها بالا می‌گیرد.

محمدعلیخان غفاری٬ پیشخدمت‌باشی مظفرالدین‌میرزای ولیعهد که در میانه این اختلاف قرار داشته در خاطراتش می‌نویسد: «در این اوقات، حضرت اقدس ولیعهد به واسطه سوء‌سلوک نواب علیه عالیه ‌ام‌خاقان که وقتی به خادمی حرم مبارک افتخار جست، حضرت ولیعهد را جوان دید، از آن زمان تاکنون به همان وضع رفتار می‌کرد و ملاحظه‌ شان سلطنتی را به کلی از دست داده بود، رفته‌رفته طبع مبارک از او منزجر شد، مورد عنایت و مرحمتی واقع نمی‌شد و بعضی خیالات فاسد به سر او افتاد که خدای نخواسته آسیبی به وجود مبارک برساند؛ العهده‌الرّاوی.»

این نوشته نشان از آن دارد که ام‌خاقان از ابتدای ورودش به دارالحکومه تبریز، روی خوشی به ولیعهد نشان نمی‌داده و او را تحقیر می‌کرده است. همین مسأله دلیل اصلی بالا گرفتن اختلاف میان این زن و شوهر است اما در کنار اختلاف‌های جدی میان این زن و شوهر، شکوه‌السلطنه، مادر ولیعهد، نیز در آتش این اختلاف هیزم می‌ریخت.

به نظر می‌رسد شکوه‌السلطنه که از ازدواج با ناصرالدین شاه دو فرزند به دنیا آورد که یکی یعنی دختری به اسم زینت در ۹ ماهگی درگذشت، از ابتدا، علاقه‌ای به این ازدواج نداشت و ترجیح می‌داد خواهرزاده‌اش به همسری ولیعهد دربیاید و ولیعهد از نوادگان فتحعلی شاه باشد؛ هر چند با تولد محمدعلی شاه این آرزو به باد رفت و شکوه‌السلطنه ترجیح داد کاری کند تا ام‌خاقان، نفوذ بیشتری در دربار پسرش نداشته باشد.

زمانی که اختلاف میان ام‌خاقان و مظفرالدین‌میرزا بالا گرفت، محمدعلی‌خان غفاری قاصد نامه‌ای شد که در آن مظفرالدین‌میرزا برای پدر خود به تهران فرستاد تا او را در جریان تصمیمش برای جدا شدن از ام‌خاقان بگذارد. وقتی او به تهران می‌رسد، شکوه‌السلطنه او را احضار می‌کند و می‌خواهد تا هر آنچه رأی شاه است به او خبر دهد و به او سفارش می‌کند تا کاری کند رأی سلطان صاحبقران بر جدایی این دو باشد: «مقرب‌الخاقان، میرزا محمدعلی‌خان، درباره حکم قمرالسلطنه چیزی به من نوشته بودند. خب شما حکم را ببرید. من می‌نویسم به قمرالسلطنه، ‌سواد دستخط را گرفته می‌خوانم. شما به زودی به سلامت وارد شوید. به حضور مبارک که رسیدید و حکم را به نظر مبارک رساندید، آنچه رأی مبارک است، سربسته با تلگراف به من خبر بدهید که بدانم صلح می‌شود یا طلاق یا روانه طهران. چون هر سه فقره را شاه دستخط داده بودند از این سه فقره یکی را قبول بکنند... زبانی آنچه خیریت ولیعهد است از جانب من عرض بکنید و این فقره را یک طرفی بکنید. به خدا قسم من آرام ندارم. از دیوانگی‌های آن زن، عاقبت می‌ترسم خدای‌نکرده خلافی بکند که همه عاقل‌ها حیران بمانند... شماها خیلی باید در هر کاری مواظبت بکنید خاصه در خورد و خوراک ولیعهد که آن زن شعور در سر ندارد... بهتر است این کار را تمام بکنید. اگر محض بچه‌ها باشد، بچه‌ها را به طهران بیاورند من نگه می‌دارم والا خدمتکار دارند.»

ناصرالدین شاه وقتی در جریان مشکلات زندگی مشترک ولیعهد و خواهرزاده قرار می‌گیرد، از سپهسالار صدراعظم که برادرشوهر خواهرش نیز هست، می‌خواهد تا راهی برای حل این مشکل بیندیشد. میرزاحسین‌خان که معتقد است اختلاف میان این زن و شوهر چیزی نیست که قابل حل شدن نباشد، از شاه می‌خواهد که شکوه‌السلطنه و مظفرالدین‌میرزا را برای صلح و حل مشکلات راضی کند. او خود نامه‌ای برای شکوه‌السلطنه می‌نویسد و از او می‌خواهد تا با بزرگ‌تری کردن، این زن و شوهر را به صلح برساند. ناصرالدین شاه نیز که راضی به صلح بود در حاشیه نامه سپهسالار نوشت: «البته اگر کار به طلاق نکشد، بجاست.»

با چنین نظری، شکوه‌السلطنه به ظاهر کوتاه آمد و خودش را راضی به رأی به شاه می‌داند اما در پشت پرده، مظفرالدین میرزا را برای طلاق تشویق می‌کند. او به محمدعلی غفاری می‌گوید: «ما هم به این فقره راضی نیستیم. معلوم است با سه شاهزاده خلاف است طلاق داده شود اما صلح و اصلاح این کار هم خوب نیست؛ نمی‌توان تحمل کرد زن هر چه بگوید و هر چه بکند. اقلا یک قدری تنبیه و سیاست لازم است، یعنی کم‌محلی که بدتر از هر دردی است برای زن‌ها... خواهش دارم نوعی بکنند که امسال نواب والا به تهران بیایند.»

او می‌دانست که آمدن ام‌خاقان به تهران می‌تواند زمینه طلاق این دو را فراهم می‌کند. در نهایت نیز با ابراز دلتنگی شکوه‌السلطنه در صفر ۱۲۹۳ قمری، مظفرالدین‌میرزا و ام‌خاقان و سه فرزند خردسالش به تهران آمدند. به محض آن که پای این دو به تهران رسید، شکوه‌السلطنه طلاق ام‌خاقان را گرفت و او را راهی حرم شاهی کرد. این جای ماجرا بود که خبر به گوش عزت‌الدوله رسید و در نامه‌ای معترض به سپهسالار، زبان به شکایت از ظلمی که به دخترش رفته، باز می‌کند.

او در این نامه نوشت: «از قراری که از طهران چه نوشته‌اند و چه تلگراف می‌کنند، نواب ارفع والا ولیعهد و سرکار خانم شکوه‌السلطنه درجه بی‌لطفی را به ام‌خاقان به پایه‌هایی رسانده‌اند که می‌خواهند طلاق بدهند، عرض هم کرده‌اند و قبله عالم هم قبول فرمودند. از هیچ ‌کس شکایت نمی‌کنم٬ بدبختی خودم را بالاتر از این می‌دانم٬ اگر قبله عالم مرا کنیز خودشان می‌دانستند هیچ‌ کس را جرأت این کارها نبود... از شما اگر صلاح بدانید یک خواهش دارم، یک استدعا نمایید و این عرض مرا به خاکپای مبارک برسانید که دختر من کمتر از مریم‌خانم، کنیز مادرم نیست. بعد از مهدعلیا، قبله عالم راضی نشدند که مریم‌خانم دربه‌در در خانه‌های مردم منزل داشته باشد. اگر طلاق می‌دهند، بچه‌ها را دستش بدهند و در گوشه خانه دیوانی جایش بدهند که بچه‌هایش را بزرگ کند تا بعد رأی قبله عالم به هر چه تعلق یافت، آن خواهد شد. معلوم می‌شود که خواهرزاده شکوه‌السلطنه بهتر از خواهرزاده قبله عالم است که باید رسوای دنیا بشوم.»

اما در نهایت این ازدواج به طلاق منجر می‌شود و فایده نامه عزت‌الدوله فقط به اینجا می‌رسد که بچه‌ها تا دو سال آینده که با میرزاابراهیم‌خان معتمدالسلطنه ازدواج کند، پیش تاج‌الملوک یا ام‌خاقان می‌مانند.

وارث همسر امیرکبیر
جدایی ام‌خاقان از مظفرالدین شاه برای عزت‌الدوله بسیار تلخ و ناگوار بود. او بعد از این ماجرا، ام‌خاقان را به عنوان وصی خود معین کرد و در نامه‌ای که لقب همسر امیرکبیر به خود داده، مهر امضا کرد. در این وصیت آمده: «وصیت‌نامه به خط خودم به تو که دختر من ام‌خاقان هستی، می‌نویسم. بدانید من در کمال صحت اعضا می‌نویسم. به هر کس لازم است که بنویسید من دولت زیاد ندارم. شکر خدا قرض هم ندارم. خانم جانم برای خرج خودم خانه‌های شهر مرا یا بفروشید؛ از جهت خرج خودم، نماز، روزه، حج مکه باشد.»

او بعد از طلب مغفرت از کسانی که در خدمتش بودند نیز نوشته است: «رستم‌آباد را هیچکس حق ندارد؛ سه دانگ مال حق شما، سه دانگ مال حق افسرالسلطنه. قربانت تو را به خدا قسم می‌دهم با افسرالسلطنه مهربانی کنید به معتمدالملک، اینها هیچ ‌کسی را ندارند، اگر رضای مرا می‌خواهی این‌طور رفتار کن، خدا از تو رضا باشد و به بچه‌هایت عمر بدهد، اگر پولی باشد در جعبه خودم درش را باز کنید یک خرت و پرت در جعبه هست؛ خود دانید، البته کار آخرت مرا درست کنید، خانه‌ای [خانه‌های] مرا بفروشید، خرج کنید. به سهل بفروشید. رضا نیستم به هیچکدام بفروشید دیگر به غیر از زمین.» او در این نامه با امضا به عنوان همسر امیرکبیر به دخترش یادآوری می‌کند که فرزند چه کسی است.

مادر شاه غیور
در تاریخ ایران اگر یک شاه باشد که به صراحت در زمان پادشاهی‌اش به مادرش نسبت فساد بسته باشند، محمدعلی شاه قاجار است. او که تا دو سال بعد از طلاق مادر و پدرش در تهران پیش ام‌خاقان ماند، با ازدواج دوباره مادر مجبور به ترک او شد. محمدعلی شاه زیر نظر شکوه‌السلطنه به دست یکی از صیغه‌های مظفرالدین شاه به اسم دلپسندباجی سپرده شد. فرزند دوم این ازدواج، یعنی احمدمیرزا در کودکی درگذشت و عزت‌السلطنه، دختر او نیز به ازدواج عبدالحسین‌خان فرمانفرما درآمد و سالارالدوله از فرزندان او به شمار می‌رود.

با آن که ام‌خاقان به دلیل دو ازدواج پی‌درپی از فرزندان دور می‌شود اما ارتباط او با محمدعلی میرزا حتی بعد از آن که مظفرالدین شاه تاجگذاری می‌کند و او به عنوان ولیعهد به تبریز می‌رود، کم نمی‌شود. او بعد از طلاق از مظفرالدین شاه با معتمدالسلطنه مستوفی آذربایجان و پدر حسن وثوق‌الدوله و احمد قوام‌الدوله ازدواج می‌کند و به تبریز نزدیک پسرش می‌رود و او را رها نمی‌کند. این رابطه آن‌قدر تنگاتنگ بود که زمینه حمله‌های زیادی که در آینده نسبت به ام‌خاقان می‌شود را فراهم می‌کند. ازدواج ام‌خاقان با معتمدالسلطنه زمان زیادی طول نمی‌کشد و او احتمالا به خاطر بچه‌دار نشدن از معتمدالسلطنه طلاق می‌گیرد و بعد از چند وقت با میرزا علی‌خان نصیرالسلطنه ازدواج می‌کند؛ ازدواجی که مانند دو ازدواج قبلی دوام نمی‌آورد و در سال ۱۳۲۳ قمری، یک ‌سال قبل از مشروطه به دلیل بیماری درگذشت.

با آغاز مشروطه، ام‌خاقان نزد محمدعلی‌میرزا و همسرش ملکه‌جهان می‌رود و به نظر می‌رسد از آنجا به اتفاقاتی که در تهران و تبریز رخ می‌دهد، می‌نگرد. در حالی که هیچ جایی نامی از او به میان نمی‌آید به یک باره بعد از به سلطنت رسیدن محمدعلی شاه، محور صحبت برخی از روزنامه‌های مشروطه‌خواه می‌شود؛ به طوری که روزنامه‌ها پا را از دایره اخلاق فراتر می‌گذارند و دلیل مخالفت محمدعلی شاه با مشروطه را به فساد مادرش نسبت می‌دهند و او را این‌ چنین تحقیر می‌کنند: «امروز (۱۲جمادی‌الثانی ۱۳۲۵) تهرانی‌ها در دشمنی با محمدعلی میرزا اندازه نشناختند و آن چه می‌دانستند و توانستند، گفتند. امروز نام مادر او ام‌خاقان را سر زبان‌ها انداختند و سخنانی را که در سی و اند سال پیش درباره آن زن گفته شده بود؛ اقدام دیگر مخالفان و تندروها علیه محمدعلی شاه، تهیه سخنانی که بنیادی جز پندار و گمان نداشت.»

محمدرضا شیرازی، مدیر روزنامه مساوات، که بیشترین حمله را به ام‌خاقان می‌کرد، توماری تهیه کرده بود و در آن شهادت داده بودند ام‌خاقان، فاحشه و محمدعلی شاه، زنازاده است...

جدا از این حمله‌ها، شب‌نامه‌هایی نیز در شهر پخش می‌شد که بسیاری معتقد بودند کار مدیر مساوات است و در آن به ام‌خاقان حمله می‌شد؛ حمله‌هایی که در نهایت باعث شد تا بعد از به توپ بستن مجلس، عقوبت این تهمت‌ها به سختی گرفته شود. ام‌خاقان اما سکوت کرد و در حرمسرای پسرش ماند تا روزی که تهران فتح شد و محمدعلی شاه از قدرت برکنار شد.

مادربزرگ آخرین شاه قاجار
درست است که ام‌خاقان آن‌قدر زنده نماند تا به تخت نشستن شاه کوچولوی خاندان را ببیند اما در روزهایی که محمدعلی میرزا و ملکه‌جهان در سفارت روسیه پناه گرفته بودند، در کنار نوه خردسالش ماند تا او به عنوان شاه مشروطه قسم بخورد. با تبعید محمدعلی شاه، او در تهران باقی ماند و بیشتر وقت خود را به دعا و عبادت مشغول بود. قهرمان میرزا عین‌السلطنه در روزنامه خاطرات خود به ام‌خاقان اشاره می‌کند و مشغولیت او به عبادت را چنین می‌نویسد: «حراف و طرار است؛ شیرزنی است نمکین و بسیار خوش‌صحبت... حکایت‌ها از ام‌خاقان نقل می‌کنند که هر کدام کتابی علی‌حده لازم دارد... به هر جهت الان تائب شده و مشغول عبادت است...»

ام‌خاقان در نهایت در ذی‌القعده ۱۳۲۷ در حالی که تصمیم داشت بعد از زیارت عتبات پیش فرزندش برود، در اثر بیماری در قصرشیرین درگذشت و رازهای زنی را که دختر صدراعظم و همسر و مادر شاه بود را به گور برد

۰۲
مهر

در حدود سه دهه ای که از پایان این جنگ سپری شده، فضای حاکم بر بسیاری از روایت های رسمی این بوده که ارتش، کارآمدی لازم را برای دفاع از کشور در مقابل عراق نداشته و بار اصلی این دفاع، به عهده سایر نیروهای مسلح بوده است.

بخشی از این رویکرد، به گفته منتقدان آن، در قالب "نادیده گرفتن نقش واقعی" نیروهای زمینی، هوایی و دریایی ارتش در زمان جنگ بوده و بخشی خبرسازتر، شامل انتشار اتهامات مشخص به عملکرد نیروی زمینی ارتش می شده است. تا جایی که در بسیاری از فیلم ها، داستان ها، نقل قول ها و مستندهای مرتبط با جنگ، افسران نیروی زمینی به صورت مردان بهانه جویی به تصویر کشیده شده‌اند که جلوی ابتکارات سپاه را می‎گیرند، توان درک بسیجی ها را ندارند و با اصرار بر روش های "کلاسیک"، دست و پای نیروهای انقلابی را در میادین نبرد می‌بندند.